نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکتری جامعهشناسی، واحد دهاقان، دانشگاه آزاد اسلامی، دهاقان، ایران
2 استادیار، گروه جامعهشناسی، واحد دهاقان، دانشگاه آزاد اسلامی، دهاقان، ایران
3 دانشیار، گروه جامعهشناسی، واحد دهاقان، دانشگاه آزاد اسلامی، دهاقان، ایران.
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Introduction
Destabilization and weakness of the foundation of family and the reduction of love and affection among family members are examples of the consequences of today’s civilized and industrialized society. But, since the family is regarded as the footstone of the society, emotional divorce has changed from being a private problem into a public problem in the structure of a society which requires a lot of attention. The maladjustment of married couple who did not get divorced formally has more negative, physical, emotional, moral and social effects for the couple and their children than for the family members of the divorced couple. Emotional divorce is one of the important cultural problems in a society. The basis of family is formed through the marriage of a man and a woman. Without having a healthy life, no society can have a healthy community and all of the social harms are influenced by the family. Emotional divorce is not recorded anywhere and is related to families in which, because of the reasons such as the dominant customs in family, negative attitudes of the society towards the women, and the incapability in meeting the needs of the life, women forcibly decide to continue their common life with their husbands. The purpose of this study was to investigate the social consequences of emotional divorce among married women in Tehran city. Emotional divorce and the problems following it are reflected directly in social problems of the society and increase the social harms which influence the children who live in this society. Emotional divorce has been examined in Iran in descriptive and qualitative forms and there has been less effort to analyze it sociologically, and because of social and cultural conditions there has been less interest towards it. The purpose of the present research is to sociologically examine the social consequences of emotional divorce of women settled in Tehran.
Material & Methods
From the viewpoint of purpose and data collection, the present research was practical and qualitative, respectively. It also had a cause-and-effect nature. The analysis was based on structural equation. Data collection was descriptive and survey. To collect data, a questionnaire was used. Statistical population of the research included 622 married women who have experienced their common life for at least one year and have referred to consulting centers and health houses of Tehran. Then, to examine the relationship among the variables the structural model of Amos Software was used.
Discussion of Results & Conclusions
According to the collected data, emotional divorce had a positive and meaningful effect on improper marital relationships, social harms, and social isolation, but had a negative effect on marital satisfaction. It had no meaningful effect on social growth and shouldering responsibility. Emotional divorce had the most effect on social harms and improper relationships, marital satisfaction, social isolation, respectively. Model values indicated that the effect of emotional divorce was 63% in inappropriate marital relationships (betrayal), 58% in social harms, -49% in marital satisfaction, and 34% in social isolation, respectively. Therefore, by reducing emotional divorce, the level of marital inappropriate relationships, social harms, academic failure and social isolation can be reduced, and the body image, child education, marital satisfaction, and religious beliefs can increase.
Regarding the findings of the research, emotional divorce was effective on the amount of social isolation, improper marital relationships, life satisfaction and social harms. Some efforts should be done in the society so as to reduce the harms resulting from divorce. Reducing emotional divorce and at last the lawful divorce, and improving social conditions, doing cultural measures to modify ancient and false views of the society such as man-domination, sexual discrimination, informing women of their personal and social rights, preventing imposed marriages through training parents and passing proper laws in this regard, and increasing the skills of the women exposed to divorce to face emotional problems of common life via providing consulting services are suggested.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
زن و شوهر با ازدواج اساس نهاد خانواده را بنا میگذارند؛ یعنی پیوندی که در آن زوجین متعهد میشوند وظایف عاطفی، اقتصادی، اجتماعی و تربیتی خویش را بهطور متقابل انجام دهند. هیچ جامعهای بدون داشتن خانوادههای سالم قادر نیست درخصوص سلامت ادعایی کند و هیچیک از آسیبهای اجتماعی بدون تأثیرپذیری از خانواده پدید نیامده است.
یکی از مهمترین آسیبهای خانوادگی طلاق است. طلاق در جامعه، به مثابۀ تزلزل اجتماعی و بیثباتی است که این امر احتمال دارد به کمبهاشدن خانواده و ارزشهای خانوادگی منجر شود و افزایش آسیبهای اجتماعی از قبیل اعتیاد، الکلیسم و انحرافات جنسی را پدید آورد.
آمار رسمی طلاق، بهطور کامل میزان ناکامی همسران را در زندگی زناشویی نشان نمیدهد؛ زیرا در کنار آن میشود به آماری بزرگتر به نام طلاقهای عاطفی، یعنی به زندگیهای خاموش و خانوادههای توخالی اشاره کرد که زن و مرد در کنار هم به سردی زندگی میکنند؛ اما ازنظر قانونی تقاضای طلاق نمیکنند (بخارایی، 1386: 64). آخرین مرحلۀ روابط بین زن و شوهر زمانی است که آنها نسبت به یکدیگر بیاعتنا میشوند و در آن مرحله، اصل بود و نبود همسر فرقی برای زوجین نمیکند؛ بلکه مسائل زندگی ازجمله مسائل مالی و امنیت اجتماعی زن، احساس نیاز به همسر را شکل میدهد. این جدایی ازنظر جامعه و اطرافیان طلاق محسوب نمیشود؛ اما درواقع، تفاوت چندانی با آن ندارد و گاه حتی ممکن است آثاری مخربتر از طلاق رسمی به روح و روان اعضای خانواده وارد سازد و خانواده را از رسیدن به اهداف مهم و آیندهسازش باز دارد.
در طلاق عاطفی زوجین زیر یک سقف زندگی میکنند؛ درحالیکه ارتباطات بین آنها کاملاً قطع شده یا بدون میل و رضایت است (محمدی، 1383: 111).
این مسئله در جامعۀ درحالگذار ایران که هنوز ارزشهای سنتی تا حدود زیادی بر آن حاکم است، بهصورت جدیتری خود را نشان میدهد؛ زیرا این ارزشها طلاق و جدایی رسمی زن و شوهر را امری قبیح و نادرست قلمداد و ادامۀ زندگی را با هر شرایطی تأیید میکند (ستوده، 1386: 81).
مسئلۀ طلاق عاطفی موضوعی بینرشتهای است که در حوزۀ روانشناسی دلایل و عوامل پیدایش آن بین زوجین و در حوزۀ جامعهشناسی پیامدهای آن برای خانواده و جامعه ارزیابی میشود.
طلاق عاطفی نوعی طلاق و پدیدۀ بسیار مهمی است که در هیچ جا ثبت نمیشود. این نوع طلاق، مربوط به خانوادههایی است که به دلایلی مانند سنتهای حاکم بر خانواده یا باورهای نادرست و نگرش منفی جامعه به زن مطلقه، ترس و نگرانی از تنهایی، از دست دادن فرزندان یا ناتوانی در تأمین نیازهای زندگی تصمیم میگیرند بهاجبار با همسرشان زیر یک سقف زندگی کنند (صفاییراد و وارستهفر، 1392: 49).
طلاق عاطفی به سردی روابط بین زن و شوهر گفته میشود. رابطۀ عاطفی ضعیف ممکن است به سردی سایر روابط یک زوج، مانند رابطۀ روحی، جسمی، عاطفی و حتی کلامی آنها منجر شود. وجود این مشکل در رابطه، بیمهری و کمشدن محبت خانوادگی را در پی دارد. طلاق عاطفی را نخستین مرحلۀ فرایند طلاق میدانند و این امر، رابطۀ زناشویی روبهزوال را نشان میدهد که در آن، احساس تلخ بیگانگی با یگانگی و صمیمیت جایگزین شده است. شاید زن و شوهر تا پایان عمر مانند یک گروه اجتماعی در کنار هم بمانند؛ اما جاذبۀ اعتماد دو طرف، در درۀ عمیق فاصله سقوط کرده است (عبداللهی، 1392: 18).
برای مثال، میشود این موارد را ازجمله پیامدهای اجتماعی - فرهنگی طلاق عاطفی دانست: کاهش انسجام و هماهنگی در خانواده، کاهش میل به ازدواج در دیگر اعضای خانواده، ایجاد انحراف جنسی در زوجین و کاهش حمایت خانوادگی، انزوای اجتماعی و کاهش رضایت از زندگی، آسیب اجتماعی، مشکلات اقتصادی و شکست والدین در تعلیموتربیت فرزندان، رشدنکردن فرزندان ازلحاظ اجتماعی و افت تحصیلی آنان.
زنان، بهتبع جامعهپذیری وابسته به مردان بار میآیند و همچنین، به دلیل همین جامعهپذیری نسبت به مردان به خانواده متعهدتر میشوند. از طرف دیگر، زنان مدیر خانهای هستند که نسل فردا را پرورش میدهد و همزمان، تکیهگاه عاطفی و روانی برای اعضای خانوادۀ خویش هستند. زنانی که به دلیل بروز مشکلات در زندگی زناشویی به ناراحتی روحی و روانی مبتلا شدهاند، با فرزندان خود نیز (که به زندگی سالم و پرورش ارزشهای اخلاقی نیاز دارند) دچار مشکل میشوند و با بروز این مسئله، در درازمدت جامعهای را خواهیم دید که در میان افراد آن، میزان افسردگی و اضطراب افزایش مییابد.
اگر زن باوجود اشراف به ناتوانی خود درخصوص ادامۀ زندگی مشترک، به دلیل نداشتن پشتوانه، مجبور به ادامهدادن زندگی شود، همین امر، زمینه را برای بروز انواع آسیبها برای او و فرزندانش فراهم میکند؛ درحالیکه اگر در چنین وضعیتی زن در صورت جدایی از حقوق اجتماعی، اقتصادی و حمایت برخوردار شود، بهطور قطع، ابتدا برای زندگی مشترک خود تصمیم میگیرد و به همین دلیل، ممکن است همراه دیگری برای زندگی خود انتخاب کند. با بروز طلاق عاطفی میزان رضایت از زندگی در زنان کاهش مییابد و آنان بیشتر از قبل در برابر بیماریهای جسمی و روحی آسیبپذیر و به احساس خشم، ناامیدی، سردرگمی، اضطراب و زندگی پرتنش دچار میشوند. همچنین، در این وضعیت آنان با مشکلات اقتصادی شدیدی مواجه میشوند و بهخصوص، اگر میزان سواد و مهارتهای اجتماعی و حرفهای آنان بسیار کم باشد، بسیار در معرض خطر قرار میگیرند. در ایران، بیش از 70 درصد طلاق عاطفی در جامعه وجود دارد؛ اما زنان به دلیل وجود بچهها و مشکلات اقتصادی بعد از طلاق قانونی به زندگی مشترک ادامه میدهند. برای داشتن جامعۀ سالم، زنان جامعه به حمایت اقتصادی، عاطفی و اجتماعی نیاز دارند.
پرسش اصلی پژوهش: پیامدهای اجتماعی و فرهنگی طلاق عاطفی چیست.
طبق نتایج پژوهشهای متعدد، آثار و عوارض منفی جسمی، روانی، اخلاقی و اجتماعی ناسازگاری زوجین برای زن و شوهر و فرزندان خانوادههایی که در آنها زوجین بهطور رسمی از یکدیگر جدا نشدهاند، بسیار بیشتر از خانوادههایی است که در آنها زوجین بهطور رسمی از یکدیگر جدا شدهاند. ازجمله پیامدهای طلاق عاطفی میشود به مواجهۀ زن با فشارها و مشکلات روحی مختلف، بیانگیزگی، بیحوصلگی و افسردگی و مواجهۀ فرزندان با مشکلات روحی و رفتاری گوناگون، ازجمله اضطراب شدید، انزوا و گوشهگیری، پرخاشگری و افت تحصیلی اشاره کرد (باستانی و همکاران، 1390: 45).
در وضعیت کنونی طلاق عاطفی در بین زنان شهر تهران، به یک مسئلۀ اجتماعی تبدیل شده که بر ساختار خانواده نیز تأثیر گذاشته و آثار نامطلوب و آسیبهای اجتماعی زیادی را برای زنان و فرزندان به وجود آورده است؛ بنابراین، این پژوهش ازلحاظ علمی سعی دارد در ابتدا خانوادهها و سپس مراجع ذیصلاح و رسانهها را آگاه و به آنها راهکار ارائه کند تا با این شیوه، گامی مؤثر برای کاهش و حل این پدیده برداشته شود.
مقالۀ پیش رو با نگاهی جامعهشناسانه، آسیبپذیری طلاق عاطفی و پیامدهای جامعهشناختی آن را بررسی کرده است.
این موضوع به این دلایل اهمیت دارد: 1. طلاق عاطفی و مسائل و مشکلاتی که در پی آن به وجود میآید، بهطور مستقیم در مسائل و مشکلات اجتماعی جامعه انعکاس مییابد و به کاهش انسجام جامعه و افزایش آسیبهای اجتماعی منجر خواهد شد؛
2. در پی طلاق عاطفی خانواده آسیب میبیند و در فضایی که زن و شوهر یکدیگر را دوست ندارند و یکدیگر را تحمل میکنند، فرزندان از این مسائل بسیار تأثر میپذیرند؛
3. طلاق عاطفی بهصورت یک آسیب اجتماعی برای زن و مرد مشکلات اقتصادی، اجتماعی و عاطفی ایجاد خواهد کرد و این موضوع، ممکن است به کمبهاشدن خانواده و ارزشهای خانوادگی، ایجاد روابط غیراخلاقی و کاهش میزان رضایت از زندگی در بین زوجین منجر شود و
4. به دلیل اثرگذاری پیامدهای طلاق عاطفی بر نهاد خانواده، ارزیابی این مسئله ضروری است؛ زیرا این طلاق، مسائلی این چنین را به همراه دارد: تضعیف انسجام خانوادگی و شکست خانواده در رسیدن به اهداف خود، ازجمله تعلیموتربیت و اجتماعیکردن فرزندان برای پذیرفتن نقشهای اجتماعی و انجام کنش اجتماعی براساس ارزشها و هنجارهای پذیرفتهشدۀ اجتماعی و کاهش مسئولیتپذیری اجتماعی و خانوادگی. باتوجهبه این مطالب، باید پژوهشهایی جدی و علمی دراینخصوص انجام شود و هدف پژوهش مدنظر ما هم بررسی جامعهشناختی پیامدهای اجتماعی طلاق عاطفی زنان شهر تهران است.
پیشینۀ پژوهش
بیشتر مطالعات انجامشده در ایران، طلاق قانونی را ارزیابی کردهاند؛ اما در سالهای اخیر نظر پژوهشگران به مطالعۀ اختلالات رابطۀ میان زوجین یا طلاق عاطفی جلب شده و این امر، بیانگر نوع خاصی از آسیب در خانوادۀ ایرانی است که به بررسی و تحلیل بیشتری نیاز دارد.
صفرپور (1395) پژوهشی با عنوان «نقش تعارضهای زناشویی در پیشبینی طلاق عاطفی در زنان و مردان متأهل مشهد» انجام داده که روش پژوهش او توصیفی و از نوع همبستگی و حجم نمونه شامل 581 نفر بوده است. این مقاله، با روش نمونهگیری گلولۀ برفی انجام شده و ابزار آن پرسشنامه بوده است. در این پژوهش، طبق تجزیهوتحلیل آماری از آزمون همبستگی، تعارضهای زناشویی با طلاق عاطفی رابطۀ مثبت و معناداری دارد.
حاجیزادهمیمندی و همکاران (1395) پژوهشی با عنوان «بررسی عوامل اجتماعی مرتبط با طلاق عاطفی (مطالعۀ موردی متأهلان شهر شیراز) انجام دادهاند که روش آنها در این کار، پیمایشی و ابزارشان پرسشنامه بوده است. همچنین، روش کار این پژوهش، نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای و تعداد نمونه شامل 392 نفر بوده است. براساس نتایج حاصلشده، متغیرهایی چون سبک زندگی سنتی، سبک زندگی مدرن، کامپیوتر و سبک زندگی مصرفی متغیر طلاق عاطفی را تبیین میکنند.
اسکافی و همکاران (1394) مقالهای با عنوان «اثر شبکههای اجتماعی بر طلاق عاطفی در شهر مشهد» نوشتهاند که این پژوهش با استفاده از روش پیمایشی و با شیوۀ نمونهگیری هدفمند بر روی 30 زوج متأهل انجام شده است. مطابق نتایج، نمرات طلاق عاطفی زنان مدنظر در ابعاد 5گانۀ فعالیت مشترک، نزدیکی، استقلال، وابستگی و وفاداری از نمرات مردان بیشتر است.
اکبری (1393) پژوهش خود با نام «بررسی میزان طلاق عاطفی و پیامدهای آن در شهر سنندج» را با روش پیمایش و ابزار پرسشنامه انجام داده است که در این مقاله، با روش نمونهگیری خوشهای تعداد 383 نفر به شکل نمونه انتخاب شدهاند. براساس نتایج بهدستآمده، بین طلاق عاطفی و متغیرهای شکست روحی و روانی، تصمیم به طلاق رسمی و نگاه منفی به جنس مخالف، رابطۀ مستقیم و معناداری وجود دارد.
عظیمی (1392) مقالهای با نام «بررسی عوامل مؤثر در بروز طلاق عاطفی در میان زنان متأهل شهر تهران» نوشته است. او از روش نمونهگیری تصادفی ساده استفاده کرده است و برای انجام این کار، 60 نفر در نظر گرفته شدهاند. در این پژوهش، براساس نتایج ضریب همبستگی پیرسون، بین طلاق عاطفی با متغیرهایی مانند تحصیلات زوجین، میزان پایبندی به اعتقادات مذهبی، اعتیاد زوج به مواد مخدر و مشروبات الکلی و تماشای ماهواره، رابطۀ معناداری وجود دارد؛ اما متغیرهای فاصلۀ سنی، درآمد ماهیانه و اشتغال زوج با این موضوع رابطۀ معناداری نداشتهاند.
یزدانی و همکاران (1392) در مقالۀ «تحلیلی بر کیفیت زندگی زنان دچار طلاق عاطفی» نشان دادهاند بین طلاق عاطفی و شش بعد کیفیت زندگی زنان، احساس فردی، روابط خانوادگی، روابط اجتماعی، کیفیت سلامت و رضایت از وضعیت محیطی و وضعیت اقتصادی رابطۀ معناداری وجود دارد. درنهایت، براساس طیف لیکرت، نتایج کار آنها مطلوببودن کیفیت زندگی زنان عادی را نشان میدهد.
آمبرت [1](2009) طی سالها مطالعات بسیاری درزمینۀ طلاق و ازدواج انجام داده است. او در کتابی با عنوان طلاق، تأثیرات، دلایل و پیامدهای آن مهمترین عوامل مؤثر بر افزایش میزان طلاق افراد ساکن کانادا را به دو دستۀ عمدۀ عوامل فرهنگی و جمعیتشناختی تقسیم کرده که شرح این عوامل چنین است: فقدان الزام قانونی و فرهنگی برای طلاق، نپذیرفتن طلاق بهصورت لکۀ ننگ، وجود تمایلات فردگرایانه و سرباززدن از مسئولیتهای خانوادگی، ازدواج در سنین کم، فقر و درآمد کم، تحرک اجتماعی سریع، ازدواج مجدد، برقراری ارتباط جنسی با افراد ازدواجنکرده، وجود همبستریهای قبل از ازدواج با نیت شروع قانونی زندگی مشترک و پرورشیافتن در خانوادۀ طلاقگرفته.
در ایالات متحده ارتباط بین شبکههای اجتماعی مجازی و رضایت از ازدواج و میزان طلاق (Valenzuela et al., 2014) . را بررسی کردهاند. دادههای پژوهش آنان نشان میدهد شبکههای اجتماعی در میان شرکتکنندگان ایالات متحدۀ آمریکا بسیار محبوب هستند. همچنین، براساس نتایج حاصل از کار آنان، استفاده از شبکههای اجتماعی باعث سردی روابط بین زوجین شده است و بین میزان استفاده از شبکههای اجتماعی و طلاق، رابطۀ مستقیم و معناداری وجود دارد.
راسل و همکارانش[2] (2013) پژوهشی با عنوان «بررسی تأثیر شبکههای اجتماعی بهخصوص فیسبوک بر خیانت زناشویی و طلاق» انجام دادهاند. ازجمله نتایج مهم این مقاله، این نکته است که شبکههای اجتماعی با فراهمکردن زمینۀ روابط عاشقانه با افرادی غیر از همسر، خیانت زناشویی و درنهایت، طلاق را به همراه دارند.
مطابق پژوهش آماتو و رویتی[3] (2003) در فاصلۀ سالهای 1980-1997، مهمترین پاسخ گزارششده دربارۀ دلیل طلاقگرفتن زوجین، خیانت بوده است و به دنبال آن، سایر پاسخها به ناسازگاری و نوشیدن یا استفاده از الکل اشاره کردهاند. همچنین، دلایل خاص افراد برای طلاق (که عنوان این پژوهش برگرفته از آن بوده است) عبارت بودهاند از: جنس، طبقۀ اجتماعی و مدت زندگی افراد. نکتۀ چشمگیر این پژوهش این است که همسران درزمینۀ بروز طلاق، دیگری را مقصر میدانستهاند. گذشته از آن، آنها ادعا میکردند خانمها بیشتر به طلاق تمایل دارند.
مطابق جمعبندی پژوهشهای انجامشده، این نتایج به دست آمده است: در ایران، طلاقهای عاطفی بیشتر بهصورت توصیفی و کیفی بررسی شدهاند؛ فاقد چارچوب تئوریک و تعمیمناپذیرند و کمتر به دنبال تبیین جامعهشناختی آن بهطور تحلیلی بودهاند؛ درحالیکه در مطالعات خارجی باتوجهبه فضای اجتماعی و فرهنگی خاص آن جوامع، پژوهشگران به موضوع طلاق عاطفی کمتر و بیشتر به نارضایتی زناشویی و تأثیر آن بر انسجام خانواده یا پیامدهای طلاق قانونی برای زوجین و فرزندان توجه کردهاند. در کشورهای توسعهیافته، طلاق عاطفی با نامهای دیگری مانند جدایی یا فاصله بررسی میشود و همچنین، این موضوع درجهبندی دارد. باتوجهبه شاخصهای بررسیشده در این پژوهشها زوجین به دستههای مختلفی تقسیم میشوند که در هر دستهبندی دستۀ متوازنی نیز وجود دارد و بقیه، هر قدر از این حالت توازن فاصله بگیرند، به همان درجه به طلاق عاطفی دچار میشوند.
این پژوهش در شهر تهران انجام شده است و در آن، پیامدهای اجتماعی طلاق عاطفی را برای زنان بررسی میکنیم؛ بنابراین، پرسشهای اصلی این مقاله عبارتاند از: 1. پیامدهای اجتماعی طلاق عاطفی در بین زنان شهر تهران چیست؛ 2. چه رابطهای بین طلاق عاطفی و روابط فرازناشویی فرد وجود دارد؛ 3. چه رابطهای بین طلاق عاطفی و گرایش به آسیبهای اجتماعی وجود دارد؛ 4. طلاق عاطفی بین زوجین تا چه اندازه بر رشد اجتماعی فرزندان اثر میگذارد و 5. طلاق عاطفی تا چه اندازه بر مسئولیتپذیری اجتماعی، رضایت از زندگی و انزوای اجتماعی زنان اثرگذار است.
مبانی نظری
نظریۀ آنومی: دورکیم، آنومی را به معنای فقدان اجماع دربارۀ اهداف اجتماعی، انتظارات اجتماعی و الگوی رفتار برای اعضای جامعه میداند. این حالت در جامعۀ درحالگذر، به محوشدن ضابطۀ اخلاقی منجر میشود و جامعه کنترل اجتماعی خود را از دست میدهد. ازهمپاشیدگی هنجارها و آنومی وضعیتی ایجاد میکند که آرزوهای بیحدوحصر ایجاد میشود و مردم نمیتوانند ارضا شوند؛ درنتیجه، وضعیت نارضایتی اجتماعی به وجود میآید و پدیدههایی چون طلاق، خودکشی و ... ظاهر میشوند (رفیعپور، 1378: 18).
نظریۀ کارکردگرایی ساختاری: ازنظر مرتون، میشود نقش زن و مرد را بهصورت اجزای کل در بقای نهاد خانواده و حفظ اعتدلال آن تبیین کرد (توسلی، 1381: 98).
نظریۀ نقش: به عقیدۀ پارسونز، خانواده برای ایفای مؤثرتر نقش خود، باید نوعی تقسیم کار جنسی داشته باشد؛ بدین صورت که مردان باید نیروی محرک خانواده باشند و زنان نیز باید بر وظیفهشان، یعنی ادارۀ امور داخلی خانواده و مراقبت از کودکان و بزرگسالان تمرکز کنند. اگر جنس زن، به هر دلیلی اشتغال در محیط خارج از خانه را به وظیفۀ اصلی خود، یعنی نقش تربیتی و عاطفی ترجیح دهد، این مسئله نتیجهای جز نارسایی در ایفای نقش و به دنبال آن، گسست روابط خانوادگی نخواهد داشت. مردان نیز باید در کنار تأمین امور مالی خانواده، نیروی محرکۀ خانواده باشند و از نقش مهم خویش در خانواده غافل نشوند. آنها باید در جهتگیری خانواده نقشی ویژه داشته باشند؛ زیرا در غیر این صورت، ثبات نهاد خانواده را مختل خواهند کرد (ریتزر، 1388: 613).
نظریۀ تضاد: گاه بین زن و شوهر تضادی ایجاد میشود و هریک، برای احراز منزلت خود و رسیدن به اهداف خویش ازطریق توسل به امکانات مالی و فرهنگی قصد دارد بر دیگری مسلط باشد. تداوم این وضعیت، تنش و کشمکش بین زوجین را افزایش میدهد و درپایان، به طلاق عاطفی آنها منجر میشود (رفیعپور، 1378: 37).
نظریۀ پل بوهانون: در طلاق عاطفی زن و شوهر عواطف خود را از یکدیگر دریغ میدارند و روی از هم بر میتابند؛ زیرا اعتمادشان به یکدیگر و جذابیتشان برای هم به پایان میرسد (ستوده، 1386: 214).
نظریۀ مثلث عشق: رابرت استنبرگ، جوانب مختلف عشق را نشان میدهد و این جوانب، سه مؤلفۀ تعهد، صمیمیت، شور و اشتیاق را در بر دارند. سه مؤلفۀ عشق به شیوههای گوناگون با هم ترکیب میشوند که بر این اساس، هشت نوع رابطه مشخص میشود. استنبرگ، دو نوع رابطه از هشت نوع رابطۀ تعریفشده، یعنی عشق تهی (تعهد بدون صمیمیت و اشتیاق جنسی) و عشق ابلهانه (شامل تعهد و اشتیاق جنسی فاقد صمیمیت) را طلاق عاطفی میخواند (نورمحمدی، 1391: 71).
نظریۀ همسانهمسری: بوردیو عادتوارههای یکسان را باعث تعامل بهتر بین اعضا میداند و به اعتقاد او طلاق بیشتر از آن که امری اقتصادی باشد، امری فرهنگی است. مطابق این نظریه، فرهنگ ضبطشده و درونیشدۀ افراد بیشتر مشکل ایجاد میکند؛ به این ترتیب، عادتوارههای متفاوت که خود برخاسته از تفاوتهای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و جغرافیایی هستند، احتمال ناسازگاری و طلاق را افزایش میدهند (منادی، 1385: 106).
تئوری مشکلات اقتصادی کانگر: زوجینی که منابع خانوادگی آنان برای حفظ زندگی استاندارد و مناسب نیست، به مشکلات اقتصادی دچار میشوند که این موضوع، زندگی زناشویی آنها را بیثبات میکند و در این خانوادهها مردان بیشتر واکنشهای منفی دارند و احتمال ازهمگسیختگی خانواده و بیسامانی آن زیاد است (Conger, 1996: 32).
تئوری نیاز: مازلو نیازهای انسان را به پنج گروه تقسیم میکند:
1- نیازهای جسمی، مانند غذا، هوا، آب، 2- نیاز به امنیت، مثل رهایی از ترس، حمایت و وابستگی، 3- نیاز به عشق و محبت، 4- نیاز به احترام و حرمت و 5- نیاز به خودشکوفایی و تحقق خویشتن.
چنان چه ارضاء نیازها با ناکامی مواجه شود و این ناکامی در حدی افزایش یابد که فرد قادر شود به رفتار پرخاشگرانه دست بزند، در این صورت این فرد احتمالاً به دیگری توجه میکند؛ برای مثال، درصورت ادامهیافتن ناکامی زن و شوهر، این مسئله بهصورت دلیلتراشی و ... خود را نشان میدهد و درپایان، به جدایی میانجامد (رفیعپور، 1378: 18).
تئوری نیاز - انتظار: ازکمپ، در تئوری نیاز – انتظار، معتقد است احساس رضایت براساس انطباق کامل امیدها و انتظارات با پیشرفتهای فرد تعیین میشود؛ درحالیکه نارضایتی معلول ناکامی در رسیدن به انتظارات است (ازکمپ، 1369: 260). زن و شوهر تصورات خاصی دربارۀ زندگی زناشویی دارند و زندگی را با انتظارات مشخصی دربارۀ شیوۀ رفتار همسرشان با خود آغاز میکنند. اگر این انتظارات در زندگی زناشویی برآورده نشوند، آنها ناراضی و پشیمان خواهند شد و رابطۀ عاطفی میانشان کاهش پیدا خواهد کرد.
نظریۀ سیستمی کیفیت زناشویی: مارکز، معتقد است یک فرد متأهل زاویۀ درونی، زاویۀ همسر و زاویۀ دیگران دارد و در طلاق عاطفی فرد از زاویۀ همسری فاصله میگیرد و خود را به دیگران غیر از همسر نشان میدهد. او کیفیت زناشویی را در هفت مدل دستهبندی کرده است. یکی از مدلهای زناشویی با کیفیت کم، الگوی جدایی است که در آن زن و شوهر با زاویۀ سومشان آمیخته و از زاویۀ همسری فاصله گرفتهاند. در این حالت، کیفیت زناشویی ضعیف است و این وضع درصورت تداوم، طلاق عاطفی را نشان میدهد (Markez, 1989: 26).
نظریۀ یادگیری اجتماعی: براساس اعتقاد بندورا افراد خواهناخواه از الگوهای مختلف متأثر خواهند شد؛ بنابراین، بهترین روش آموزش مسئولیتپذیری آن است که از کودکی پدر و مادر به آنها نشان دهند برای دیگران ارزش قائلاند و همچنین، از ناراحتی آنها رنج میبرند و بر رفتار و نقش خود کنترل دارند (سبحانیجو، 1384: 9).
نظریۀ نظم خرد: چلپی معتقد است نظم اجتماعی خرد، دستکم در چهار بعد وجود دارد که آنها عبارتاند از: همفکری، همگامی، همدلی و همبختی مشترک. به نظر او هر گروه دارای این چهار شکل، نظم دارد و اگر این چهار شکل را نداشته باشد، نظم و تعادل خود را از دست میدهد و به اختلال دچار میشود (چلپی، 1378: 17).
در پژوهش حاضر، به دنبال آزمودن این فرضیهها هستیم:
1- طلاق عاطفی در روابط نامناسب زناشویی زنان مؤثر است؛
2- طلاق عاطفی درزمینۀ ایجاد آسیبهای اجتماعی (سرقت، اعتیاد، خودکشی و فرار از منزل) تأثیر دارد؛
3- طلاق عاطفی بر میزان رضایت از زندگی زنان مؤثر است؛
4- طلاق عاطفی بر انزوای اجتماعی زنان تأثیرگذار است؛
5- طلاق عاطفی بر رشد اجتماعی زنان تأثیر دارد و
6- طلاق عاطفی درزمینۀ مسئولیتپذیری زنان مؤثر است.
چارچوب نظری مطالعه، ترکیبی از نظریۀ آنومی دورکیم، نظریۀ همسانهمسری، نظریۀ نقش پارسونز و نظریۀ شبکه است.
برای تبیین اهداف و ارائۀ فرضیهها از نظریهها و پیشینۀ پژوهشهای مرتبط با متغیرهای مقاله استفاده شده که خلاصۀ آنها در جدول ۱ آمده است.
جدول 1- خلاصۀ چارچوب نظری
فرضیه |
نظریهپرداز |
شرح نظریه |
پژوهشهای پیشین |
طلاق عاطفی در روابط نامناسب زناشویی زنان مؤثر است. |
کارکردگرایی پارسونز |
نقش زن و مرد بهصورت اجزای کل در بقای خانواده تبیین میشود. |
ساموئل چان 2010- اکبری 1393 |
طلاق عاطفی در ایجاد آسیبهای اجتماعی (سرقت، اعتیاد، خودکشی و فرار از منزل) تأثیر دارد. |
آنومی دورکیم – نظریۀ کانگر |
وضعیت نارضایتی اجتماعی به وجود میآید و پدیدههایی مانند طلاق، خودکشی و ... پدیدار میشود. |
نوبریان 1392- راسل 2014 |
طلاق عاطفی بر رضایت از زندگی زنان مؤثر است. |
همسانهمسری – نظریۀ سلسهمراتب نیازهای مازلو |
تفاوتهای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و جغرافیایی احتمال ناسازگاری و طلاق را افزایش میدهد. اگر ارضاء نیازها با ناکامی مواجه شود، این موضوع به جدایی منجر میشود. |
ارنس 1991- سلطانیان 1392 |
طلاق عاطفی بر انزوای اجتماعی زنان تأثیرگذار است. |
رویکرد سیستمی مارکز |
اگرکیفیت زناشویی کم و این وضع مداوم باشد، این امر طلاق عاطفی را نشان میدهد. |
سارد 1393- راتر 2009 |
طلاق عاطفی بر رشد اجتماعی زنان تأثیر دارد. |
نظریۀ پارسونز |
بروز فاصلۀ عاطفی ممکن است بر نگرشها و احساسات فرد تأثیر زیادی داشته باشد و این موضوع، ازجمله کارکردهای خانواده (اجتماعیکردن) است که روابط صمیمی و محبتآمیز خانواده را امکانپذیر میکند. |
زارعی 1394- آمبرت 2009 |
طلاق عاطفی بر امر مسئولیتپذیری زنان مؤثر است. |
نقش پارسونز – یادگیری اجتماعی بندورا |
با پذیرفتن نقش و ایفای آن در شبکههای اجتماعی هم رضایت فرد و هم رضایت دیگران حاصل میشود. آموزش مسئولیتپذیری به افراد از کودکی و به دست پدر و مادر است که به آنها نشان دهند برای دیگران ارزش قائلاند و از ناراحتی آنان رنج میبرند. |
مالیکی 2010- ایمان 1384 |
مدل نظری: براساس ادبیات و پیشینههای حاصلشده، مدل طراحیشده در شکل ۱-۱ به دست آمده است:
شکل شماره 1- مدل نظری پژوهش
روش پژوهش
پژوهش حاضر براساس هدف از نوع کاربردی است؛ زیرا برای توسعۀ رفاه، آسایش و ارتقاء زندگی انسان، از نتایج پژوهشهای دیگر بهمنظور رفع نیازمندیهای بشر و بهبود و بهینهسازی ابزارها و روشها استفاده میکند و ازلحاظ نوع دادهها نیز از نوع کمی و ازنظر ماهیت، علی – معلولی است. همچنین، تحلیل مسیر براساس معادلات ساختاری است؛ زیرا به دنبال تعیین تأثیر متغیر طلاق عاطفی بر این مسائل است: میزان رشد اجتماعی، انزوای اجتماعی، روابط نامناسب زناشویی، رضایت زناشویی، مسئولیت اجتماعی، آسیبهای اجتماعی و دینداری، افت تحصیلی، تعلیموتربیت و تصویر بدنی فرد از خود. این پژوهش، ازلحاظ جمعآوری اطلاعات توصیفی و پیمایشی محسوب میشود؛ زیرا برای جمعآوری اطلاعات آن، از پرسشنامه استفاده شده و واحد تحلیل، فرد است. جامعۀ آماری مدنظر ما تمامی زنان متأهلی هستند که دستکم یک سال از زندگی مشترک آنها گذشته است و به مراکز مشاوره و خانههای سلامت شهر تهران مراجعه کردهاند. تعداد این افراد، براساس آمار ادارۀ کل بهزیستی تهران، حدوداً ۳۸۴۱۰۷ نفر است. برای انجام کار، از شیوۀ نمونهگیری تصادفی خوشهای چندمرحلهای استفاده شده است؛ بدین صورت که ضمن تقسیم تهران به پنج پهنۀ جغرافیایی از هر پهنه، یک منطقه، از هر منطقه، یک ناحیه و درنهایت، از هر ناحیه یک محله را انتخاب کردهایم و هرکدام از افراد منتخب ما نیز به خانۀ سلامت مراجعه کردهاند. همچنین، برای محاسبۀ نمونه، از فرمول کوکران استفاده شده که مطابق آن، حجم نمونه برابر با 622 نفر برآورد شده است.
ابزار جمعآوری اطلاعات مدنظر، پرسشنامه بوده که شامل سؤالات زمینهای و طلاق عاطفی، روابط نامشروع زناشویی، انزوای اجتماعی، دینداری، آسیبهای اجتماعی، رضایتمندی از زندگی و مسئولیتپذیری بوده است. گذشته از آن، سئوالات بهصورت طیف پنجقسمتی لیکرت طراحی شدهاند. یکی از معیارهای درستی اندازهگیری مفاهیم، اعتبار معرفهای آن است و برای برآورد اعتبار تجربی معرفها به این دو شیوه عمل کردهایم:
1- داوری و مشاوره و بهرهگیری از نظرهای استادان و کارشناسان مرتبط با موضوع و 2- استفاده از تحلیل عامل تأییدی (CVI,CVR).
همچنین، از آزمون آلفای کرونباخ، برای پایایی پرسشنامه استفاده شده است؛ بنابراین، براساس نتایج بهدستآمده، در بیشتر موارد پایایی بیش از 7/0 درصد بوده که این مسئله، نشاندهندۀ پایایی و مطمئنبودن پرسشنامه است. در ابتدا دادهها با نرمافزار SPSS در دو سطح توصیفی و استباطی پردازش شده و سپس، برای بررسی روابط بین متغیرها از مدل ساختاری نرمافزار Amos استفاده شده است.
تجزیهوتحلیل نتایج
الف- تحلیل توصیفی
مطابق دادههای بهدستآمده، میانگین سن پاسخگویان برابر با 35.5 است که بیشترین افراد در فاصلۀ سنی بین 30-21 سال و کمترین آنها در فاصلۀ سنی بین 50-41 سال هستند. همچنین، 36.4 درصد پاسخگویان مدرک زیردیپلم و دیپلم دارند.
در این میان، 16.6 درصد پاسخگویان بین 3-1 سال، 4/23 درصد بین 6-4 سال و 50 درصد آنها (که بیشترین فراوانی را دارند) بیشتر از 6 سال است که ازدواج کردهاند. نکتۀ دیگر آنکه 33.5 درصد پاسخگویان، میزان شناختشان قبل از ازدواج کمتر از 1 سال است و 39.9 درصد، بین 2-1 سال قبل از ازدواج، نسبت به یکدیگر شناخت داشتهاند. در میان پاسخگویان، 36.8 درصد ازدواج فامیلی کردهاند و 26.7 درصد، ازطریق معرفی دوستان و آشنایان با همسر خود آشنا شدهاند. همچنین، 13.5 درصد، در محل کار خود یا محل تحصیل، 19.7درصد، در مکانهای عمومی و 3.3 درصد، به شیوههای مختلف با همسر خود آشنا شده و بعد ازدواج کردهاند.
جدول 2- فراوانی مربوط به سؤال «چقدر با همسر خود بر سر این موضوعات مشکل دارید
پاسخ موضوع |
خیلی زیاد |
زیاد |
متوسط |
کم |
خیلی کم |
||||||
فراوانی |
درصد |
فراوانی |
درصد |
فراوانی |
درصد |
فراوانی |
درصد |
فراوانی |
درصد |
||
مسائل جنسی |
۶۳ |
۱/۱۰ |
۱۸۷ |
۱/۳۰ |
۲۰۷ |
۲/۳۳ |
۱۶۵ |
۶/۲۶ |
۰ |
۰ |
|
مسائل اقتصادی |
۲۱ |
۴/۳ |
۱۸۵ |
۸/۲۹ |
۸۲ |
۲/۱۳ |
۲۹۰ |
۷/۴۶ |
۴۳ |
۹/۶ |
|
اعتیاد، سرقت و ... |
۰ |
۰ |
۶۳ |
۱/۱۰ |
۸۲ |
۲/۱۳ |
۳۵۱ |
۳/۵۶ |
۱۲۷ |
۴/۲۰ |
|
اختلافات فرهنگی |
۴۲ |
۸/۶ |
۲۸۷ |
۴/۴۶ |
۱۲۳ |
۷/۱۹ |
۱۴۷ |
۶/۲۳ |
۲۱ |
۴/۳ |
|
اختلاف دینی و عقیدتی |
۴۲ |
۸/۶ |
۱۴۵ |
۳/۲۳ |
۱۰۳ |
۵/۱۶ |
۲۶۸ |
۲/۴۳ |
۶۴ |
۲/۱۰ |
|
ابراز احساسات و عواطف |
۲۷۴ |
۴۴ |
۲۴۴ |
۳/۳۹ |
۸۲ |
۲/۱۳ |
۲۱ |
۴/۳ |
۰ |
۰ |
|
طبق دادههای محاسبهشده، ۱/۱۰درصد پاسخگویان گفتهاند که درخصوص مسائل جنسی با همسر خود به میزان خیلی زیاد، ۱/۳۰ درصد زیاد، ۲/۳۳ درصد متوسط و ۶/۲۶ درصد آنها به میزان کم اختلاف داشتهاند.
در میان پاسخگویان، بر سر مسائل اقتصادی ۴/۳ درصد خیلی زیاد، ۸/۲۹ درصد زیاد، ۲/۱۳ درصد متوسط، ۷/۴۶ درصد کم و ۸/۶ درصد، به میزان خیلی کم با یکدیگر اختلاف داشتهاند. گذشته از آن، ۱/۱۰درصد پاسخگویان، درخصوص اعتیاد یا سرقت با همسر خود زیاد، ۲/۱۳درصد متوسط، ۳/۵۶ درصد کم و ۵/۲۰ درصد به میزان خیلی کم اختلاف دارند.
همچنین، ازلحاظ اختلاف فرهنگی ۸/۶ درصد پاسخگویان خیلی زیاد، ۴/۴۶ درصد کم، ۷/۱۹ درصد متوسط، ۶/۲۳ درصد کم و ۴/۳ درصد خیلی کم با همسران خود اختلاف دارند.
ازنظر اختلاف دینی و عقیدتی 8/۶ درصد پاسخگویان خیلی زیاد، ۳/۲۳ درصد زیاد، ۵/۱۶ درصد متوسط، ۲/۴۳ درصد کم و ۲/۱۰ درصد خیلی کم اختلاف دارند.
درپایان، 44 درصد پاسخگویان اظهار کردهاند درخصوص ابراز احساسات و عواطف، خیلی زیاد، ۳/۳۹ درصد زیاد و ۲/۳۲ درصد به میزان متوسط با همسر خود اختلاف دارند و به گفتۀ ۴/۳ درصد، همسرانشان احساسات و عواطف خودشان را به آنها ابراز نمیکنند.
طبق نتایج حاصلشده، بیشتر اختلاف پاسخگویان با همسران خود، بر سر ابراز احساسات و عواطف از جانب همسرانشان است.
جدول 3- شاخصهای آماری متغیرهای پژوهش
متغیرهای مستقل |
تعداد |
میانگین |
انحرافمعیار |
واریانس |
چولگی |
سطح |
طلاق عاطفی (۱۰گویه) |
۶۲۲ |
۲۶/۲۱ |
۴۸/۳ |
۱۱/۱۲ |
۴۱/۰ |
متوسط |
رضایت زناشویی (۶ گویه) |
۶۲۲ |
۷/۲۱ |
۰۱/۳ |
۰۹/۹ |
۲۳/۰- |
زیاد |
مسئولیتپذیری (۶ گویه) |
۶۲۲ |
۹۸/۱۴ |
۶/۳ |
۱۳ |
۵/۰ |
زیاد |
آسیبهای اجتماعی (۱۴ گویه) |
۶۲۲ |
۴۹/۴۰ |
۵/۴ |
۵/۲۰ |
۰۹/۰- |
متوسط |
رشد اجتماعی (۴ گویه) |
۶۲۲ |
۹۸/۱۱ |
۴/۲ |
۸/۵ |
۰۹/۰ |
متوسط |
انزوای اجتماعی (۶ گویه) |
۶۲۲ |
۸۵/۱۹ |
۷۱/۳ |
۷۹/۱۳ |
۰۹/۰- |
زیاد |
روابط نامناسب زناشویی (۵ گویه) |
۶۲۲ |
۸۱/۱۲ |
۶۵/۲ |
۰۴/۷ |
۷۶/۰ |
متوسط |
همانطور که در جدول ۳ مشاهده میشود، میانگین میزان طلاق عاطفی ۲۶/۲۱ درصد و به میزان متوسط ارزیابی شده است. گذشته از آن، میانگین میزان رضایت زناشویی ۷/۲۱ درصد، یعنی به میزان زیاد، میانگین مسئولیتپذیری ۹۸/۱۴، یعنی به میزان زیاد، میانگین آسیبهای اجتماعی ۴۹/۴۰، یعنی به میزان متوسط، میانگین میزان رشد اجتماعی ۹۸/۱۱، یعنی به میزان متوسط، میانگین میزان انزوای اجتماعی ۸۵/۱۹درصد، یعنی زیاد و میانگین میزان روابط نامناسب زناشویی ۸۱/۱۲درصد، یعنی به میزان متوسط ارزیابی شده است.
ب- تحلیل استنباطی
در فرضیههای پژوهشی به دنبال تعیین میزان تأثیر طلاق عاطفی بر روابط نامناسب زناشویی زنان، آسیبهای اجتماعی، رضایت از زندگی زناشویی، انزوای اجتماعی، رشد اجتماعی و مسئولیت اجتماعی بودهایم و چون متغیرهای پژوهشی فاصلهای و نرمال بودهاند، برای تأیید و رد فرضیه، از ضریب رگرسیون استفاده شده که نتایج آن در جدول ۴ آمده است.
جدول 4- ضرایب رگرسیونی آثار طلاق عاطفی بر متغیرهای جامعهشناختی
|
طلاق عاطفی |
|||
ضریب همبستگی |
سطح معناداری |
شدت همبستگی |
عرض از مبدأ |
|
روابط نامناسب زناشویی |
63/0 |
000 |
7/39 |
44/5 |
آسیبهای اجتماعی |
56/0 |
000 |
3/31 |
4/29 |
رضایت از زندگی زناشویی |
62/0- |
000 |
4/38 |
95/29 |
انزوای اجتماعی |
34/0 |
000 |
5/11 |
44/25 |
رشد اجتماعی |
04/0 |
000 |
--- |
--- |
مسئولیت اجتماعی |
1/0- |
000 |
1 |
49/16 |
فرضیۀ 1: طبق دادههای جدول، طلاق عاطفی بر روابط نامناسب زناشویی تأثیری معنادار دارد؛ زیرا سطح معناداری (۰۰۰p = ) این آزمون کوچکتر از ۰۵/۰ است. مثبتبودن مقدار آزمون، نشاندهندۀ تأثیر مستقیم و مثبت طلاق عاطفی بر روابط نامناسب زناشویی است؛ یعنی هرچه میزان طلاق عاطفی بیشتر شود، میزان روابط نامناسب زناشویی نیز بیشتر میشود.
فرضیۀ 2: همانطور که مشاهده میشود، طلاق عاطفی بر آسیبهای اجتماعی بهطور مستقیم تأثیر دارد؛ زیرا سطح معناداری (۰۰۰p = ) این آزمون کوچکتر از ۰۵/۰ است. مثبتبودن مقدار آزمون نشاندهندۀ تأثیر مستقیم و مثبت طلاق عاطفی بر آسیبهای اجتماعی است؛ یعنی هرچه میزان طلاق عاطفی بیشتر شود، میزان آسیبهای اجتماعی نیز بیشتر میشود.
فرضیۀ 3: براساس اطلاعات ذکرشده، میان طلاق عاطفی و رضایت از زندگی زناشویی تأثیری معنادار وجود دارد؛ زیرا سطح معناداری (۰۰۰ p =) این آزمون کوچکتر از ۰۵/۰ است. منفیبودن مقدار آزمون، تأثیر معکوس طلاق عاطفی و رضایت از زندگی زناشویی را نشان میدهد؛ یعنی هرچه میزان طلاق عاطفی بیشتر شود، میزان رضایت از زندگی زناشویی کمتر میشود.
فرضیۀ 4: طبق اطلاعات این جدول، طلاق عاطفی بر انزوای اجتماعی بهصورت معناداری تأثیر دارد؛ زیرا سطح معناداری (۰۰۰p = ) این آزمون کوچکتر از ۰۵/۰ است. مثبتبودن مقدار آزمون نشاندهندۀ تأثیر مستقیم و مثبت طلاق عاطفی بر انزوای اجتماعی است؛ یعنی هرچه میزان طلاق عاطفی بیشتر شود، میزان انزوای اجتماعی نیز بیشتر میشود.
فرضیۀ 6 و 5: همانطور که مشاهده میشود، تأثیر طلاق عاطفی بر رشد اجتماعی و مسئولیتپذیری معنادار نیست؛ زیرا سطح معناداری (۰۰۰ p =) این آزمون بزرگتر از ۰۵/۰ است. درمجموع، باتوجهبه اطلاعات موجود، فرضیۀ پژوهش رد و فرضیۀ صفر تأیید میشود؛ بنابراین، بین طلاق عاطفی و رشد اجتماعی رابطۀ معناداری وجود ندارد.
تبیین پیامدهای اجتماعی طلاق عاطفی براساس معادلۀ ساختاری:
در این پژوهش، با استفاده از روش مدلسازی معادلات ساختاری فرضیههای پژوهش آزموده شدهاند. در این قسمت، از رویکرد دومرحلهای استفاده شده است؛ یعنی پس از تدوین مدل نظری مقاله، باید به بحث برآورد مدل یا بهعبارتدیگر، برآورد پارامترهای آزاد در مدل و تحلیل شاخصهای جزئی مدل توجه کرد تا با این کار، مشخص شود آیا دادههای تجربی درمجموع از مدل نظری تدوینشده حمایت میکنند یا خیر.
برآوردهای مربوط به شاخصهای ارزیابی کلیت مدل ساختاری و پارامترهای اصلی این مدل، در شکل شماره 3 و ۲ و جداول 7 و 6، 5 گزارش شدهاند.
شکل (۲): مدل تجربی با مقادیر وزنهای رگرسیونی مربوط به تأثیر میزان متغیر طلاق عاطفی بر میزان رشد اجتماعی، انزوای اجتماعی، روابط نامناسب زناشویی، رضایت زناشویی، مسئولیت اجتماعی و آسیبهای اجتماعی
شکل (۳): مدل تجربی با مقادیر وزنهای رگرسیونی استانداردشدۀ مربوط به تأثیر میزان متغیر طلاق عاطفی بر میزان رشد اجتماعی، انزوای اجتماعی، روابط نامناسب زناشویی، رضایت زناشویی، مسئولیت اجتماعی و آسیبهای اجتماعی
جدول 5- مربوط به وزنهای رگرسیونی متغیرهای بررسیشده
مدل |
متغیر مستقل |
تأثیر |
متغیر وابسته |
برآورد |
S.E. |
C.R. |
P |
مدل مسیر |
طلاق عاطفی |
انزوای اجتماعی |
۲۶/۰ |
۰۲۸/۰ |
۶۸/۹ |
*** |
|
طلاق عاطفی |
رشد اجتماعی |
۰۲/۰- |
۰۱۹/۰ |
۱/۱- |
۲۷/۰ |
||
طلاق عاطفی |
رضایت زناشویی |
۳/۰- |
۰۱۶/۰ |
۵۱/۱۸- |
*** |
||
طلاق عاطفی |
روابط نامناسب |
۳۵/۰ |
۶۵/۰ |
۸/۲۱ |
*** |
||
طلاق عاطفی |
مسئولیت اجتماعی |
۰۱/۰- |
۰۳/۰ |
۳۳/۰- |
۷۳/۰ |
||
طلاق عاطفی |
آسیب اجتماعی |
۵۵/۰ |
۰۲۸/۰ |
۷۱/۱۹ |
*** |
||
رشد اجتماعی |
مسئولیتپذیری زناشویی |
۱۳/۰ |
۰۳/۰ |
۱۴۳/۴ |
*** |
||
رشد اجتماعی |
مسئولیت اجتماعی |
۲۵/۰ |
۰۵۳/۰ |
۷۱/۴ |
*** |
||
انزوای اجتماعی |
رضایت زناشویی |
۳۵/۰- |
۰۲/۰ |
۴۷/۱۶- |
*** |
||
انزوای اجتماعی |
مسئولیت اجتماعی |
۴/۰- |
۰۴۳/۰ |
۵۷/۹- |
*** |
||
رضایت زناشویی |
مسئولیت اجتماعی |
۴۴/۰ |
۰۶/۰ |
۸۶/۶ |
*** |
||
مسئولیت اجتماعی |
آسیب اجتماعی |
۳۵/۰- |
۰۳۷/۰ |
۵۵/۹- |
*** |
||
مدل اندازهگیری |
طلاق عاطفی |
بعد کلامی |
۲/۰ |
۰۱۱/۰ |
۵۴/۲۶ |
*** |
|
طلاق عاطفی |
بعد رفتاری |
۱ |
- |
- |
- |
||
طلاق عاطفی |
بعد ذهنی |
۲۶/۰ |
۰۱۰/۰ |
۷۳/۱۹ |
-- |
||
تعداد کل عناصر غیرزائد در ماتریس کوواریانس مشاهدهشده (NRE) |
۵۵ |
||||||
تعداد کل پارامترهای آزاد (FP) |
۲۴ |
||||||
تعداد متغیرهای بیرونی |
۱۰ |
||||||
تعداد متغیرهای درونی |
۱۹ |
||||||
درجۀ آزادی (DF) |
۳۱ |
در جدول ۵ (جدول برآوردهای جزئی) ستون S.E خطای معیار، ستون C.R نسبت بحرانی و ستون P مقدارP VALUE را نشان میدهد. چنانچه مقدار P کوچکتر از 0.5 باشد، این ارتباط معنادار است. براساس مقادیر رگرسیونی مدل در شکل 2 و جدول شماره 5، متغیر طلاق عاطفی به میزان ۲۶/۰- بر انزوای اجتماعی، به میزان ۳/۰- بر رضایت زناشویی، به میزان ۳۵/۰ بر روابط نامناسب زناشویی و به میزان ۵۵/۰ بر آسیبهای اجتماعی مؤثر است. دلیل این موضوع این است که سطح معناداری آزمون مدل مسیر، کوچکتر از ۰۵/۰ است. گفتنی است در مدل، مسیر میزان خطاها در مقدار ضریب تأثیر مؤثر بوده و به واقعیت نزدیک است. همچنین، طلاق عاطفی بر مسئولیت اجتماعی و رشد اجتماعی مؤثر نیست؛ زیرا سطح معناداری آزمون مدل مسیر بزرگتر از ۰۵/۰ است. باتوجهبه جدول شماره 5، رشد اجتماعی به میزان ۱۳/۰ بر مسئولیتپذیری اجتماعی مؤثر است. گذشته از آن، انزوای اجتماعی به میزان ۳۵/۰- بر رضایت زناشویی و به میزان ۴/۰- بر مسئولیت اجتماعی تأثیرگذار است. رضایت زناشویی نیز به میزان ۴۴/۰ بر مسئولیت اجتماعی و مسئولیت اجتماعی به میزان ۳۵/۰- بر آسیبهای اجتماعی تأثیر دارد؛ زیرا سطح معناداری (p) آنها کوچکتر از ۰۵/۰ است.
در جدول ۶، تأثیر طلاق عاطفی بر میزان رشد اجتماعی، انزوای اجتماعی، روابط نامناسب زناشویی، رضایت زناشویی، مسئولیت اجتماعی و آسیبهای اجتماعی به ترتیب تأثیر (وزنهای رگرسیون استانداردشده) نشان داده شده است. همانطور که مشاهده میشود، متغیر طلاق عاطفی به میزان ۳۴/۰ در انزوای اجتماعی، به میزان ۴۹/۰- بر رضایت زناشویی، به میزان ۶3/۰ بر روابط نامناسب زناشویی و به میزان ۵۸/۰ بر آسیبهای اجتماعی تأثیر دارد؛ بنابراین، طلاق عاطفی بر روابط نامتناسب بیشترین اثر را میگذارد و بعد از آن، به ترتیب بر آسیب اجتماعی، انزوای اجتماعی و رضایت زناشویی مؤثر است و درزمینۀ رشد اجتماعی و مسئولیت اجتماعی هیچ تأثیری ندارد.
جدول 6- تأثیر طلاق عاطفی بر متغیرهای اجتماعی به ترتیب تأثیر (وزنهای رگرسیون استانداردشده)
شرح |
تأثیر (وزنهای رگرسیون استانداردشده) |
اثر طلاق عاطفی بر روابط نامناسب |
۶۳/۰ |
اثر طلاق عاطفی بر آسیب اجتماعی |
۵۸/۰ |
اثر طلاق عاطفی بر رضایت زناشویی |
۴۹/۰- |
اثر طلاق عاطفی بر انزوای اجتماعی |
۳۴/۰ |
اثر طلاق عاطفی بر مسئولیت اجتماعی |
مؤثر نیست. |
اثر طلاق عاطفی بر رشد اجتماعی |
مؤثر نیست. |
در برنامۀspss ، در زمان سنجش تأثیر میان دو متغیر خطاها را در نظر نمیگیریم؛ اما در برنامۀAmos که یک متغیر مستقل و چندین متغیر وابسته داریم، میزان خطاها در مدل مسیر مؤثر است و این موضوع در نظر گرفته میشود؛ بنابراین، نتایج متفاوتی به دست میآید.
برازش و نیکویی مدل
در جدول 7، مقادیر شاخصهای مطلق، شاخصهای تطبیقی و شاخصهای اقتصادی برازش نکویی مدل ذکر شده است. طبق مطالب جدول، برای الگوی معادلۀ ساختاری برازشیافته، کا اسکوئر برابر با ۱/۱۲۷، نسبت کا اسکوئر به درجۀ آزادی برابر با 31، شاخصهای برازش هنجارشده ۹۱/۰، برازش افزایشی ۹۲/۰ و نیکویی برازش به ترتیب ۹۲/۰، ریشۀ میانگین مربعهای باقیمانده ۲۵/۰ و ریشۀ میانگین مربعات خطای برآورد 0۲۶/۰ به دست آمده است. تمام شاخصهای برازش الگوی نهایی، برازش کاملاً رضایتبخش مدل را نشان میدهند.
جدول 7- مربوط به شاخصهای نیکویی برازش مدل ساختاری
شاخص |
مقادیر مدل |
مقادیر لازم برای برازش و نیکویی مدل |
||||
مطلق |
کا اسکوئر |
۱/۱۲۷ |
درجۀ آزادی |
۳۱ |
سطح معناداری |
۰۰۰ |
GFI |
۹۱/۰ |
بزرگتر از ۹/۰ نزدیک به یک باشد. |
||||
AGFI |
۹۲/۰ |
بزرگتر از ۹/۰ نزدیک به یک باشد. |
||||
RMR |
۲۵/۰ |
کوچکتر از ۹/۰ نزدیک به صفر باشد. |
||||
تطبیقی |
TLI |
۸۶/۰ |
بزرگتر از ۹/۰ نزدیک به یک باشد. |
|||
CFI |
۸۷/۰ |
بزرگتر از ۹/۰ نزدیک به یک باشد. |
||||
IFI |
۸۸/۰ |
بزرگتر از ۹/۰ نزدیک به یک باشد. |
||||
اقتصادی |
RMSEA |
0۲۶/۰ |
کوچکتر از 08/0 باشد. |
|||
Cmin/DF |
۱/۴ |
بین ۵-۳ باشد. |
||||
PNFI |
۵۸/۰ |
۵/۰ – ۶/۰ |
بحث و نتیجه
در کشور، آمار رسمی معتبری درخصوص طلاق عاطفی زوجین وجود ندارد. مسائل و مشکلات ایجادشدۀ طلاق عاطفی بهطور مستقیم در مسائل و مشکلات اجتماعی جامعه انعکاس مییابد و به کاهش انسجام اجتماعی و افزایش آسیب اجتماعی منجر میشود که این موضوع، لزوم حضور همیشگی نهاد خانواده و ضرورت وجودی آن را نشان میدهد. در فضایی که زن و شوهر یکدیگر را دوست ندارند و همدیگر را تحمل میکنند، ضربۀ شدیدی به تربیت فرزندان وارد خواهد شد؛ زیرا خانواده نخستین مکانی است که کودکان در آن، نخستین تعلقات عاطفی خویش را بنا میکنند و تجربههای با دیگران زیستن را میآموزند. طبق دادههای بهدستآمده از مقاله، این نتایج حاصل شدهاند:
(طلاق عاطفی ۶۳/۰) + ۴۴/۵ = روابط نامناسب زناشویی زنان
(طلاق عاطفی ۵۶/۰) + ۴/۲۹ = آسیبهای اجتماعی
(طلاق عاطفی ۶۲/۰-) + ۹۵/۲۹ = رضایت زناشویی زنان
(طلاق عاطفی ۳۴/۰) + ۴۴/۲۵ = انزوای اجتماعی زنان
گفتنی است درزمینۀ تحلیل جامعهشناسی پیامدهای طلاق عاطفی، انزوای اجتماعی هم در بعد اجتماعی و هم در بعد فردی یک مسئلۀ مهم است و اگر در جامعهای گسترش یابد، باید راهحلهایی برای کاهش آن و افزایش و حفظ مشارکت اجتماعی (که از ویژگیهای مهم فردی و اجتماعی است) اندیشید؛ زیرا طبق پژوهش انجامشده، در صورت رخدادن طلاق عاطفی کاهش مشارکت اجتماعی و پیامدهای حاصل از آن را مشاهده خواهیم کرد. ثبات و برقراری نظم و آرامش، از کارکردهای مهم اجتماعی است که برای به دست آوردن آن، تمام نهادهای مربوط تلاش میکنند. خانواده، مهمترین و بنیادیترین نهاد اجتماعی است که نقش مهمی در این امر دارد؛ پس طبیعی است که در صورت پیدایش مشکلی به نام طلاق عاطفی زوجین و فرزندان خانواده ازنظر اجتماعی آسیب میبینند. زمانی که خانواده کارکرد رفع ارضاء نیاز عاطفی (که بسیار مهم است) را بهدرستی انجام ندهد، فرد برای برآوردهکردن نیازهای عاطفی خود به روابط فرازناشویی پناه میبرد و برای جلوگیری از این امر، باید با ارائۀ راهکارهای قبل و بعد از ازدواج، این موارد را مشاهده کنیم: کمشدن طلاق عاطفی، افزایش رضایت از زندگی و رضایت از روابط زناشویی و درنتیجه، ایجاد جامعۀ سالم و بدون آسیبهای اجتماعی به کمک مشارکت اجتماعی.
باتوجهبه نتایج حاصلشده، طلاق عاطفی در میزان انزوای اجتماعی، روابط نامناسب زناشویی، رضایت از زندگی و آسیبهای اجتماعی مؤثر است و باید در جامعه تدابیری اندیشه شود تا آسیب ناشی از طلاق کاهش یابد. برای کاهش طلاق عاطفی و درنهایت، طلاق قانونی و بهبود وضعیت اجتماعی، پیشنهاد میشود اقداماتی فرهنگی برای اصلاح نگرشهای سنتی و غلط رایج انجام شود که این اقدامات، شامل این موارد هستند: برطرفکردن نگرش مردسالاری و تبعیض جنسیتی، اطلاعرسانی و آگاهسازی زنان برای آشنایی آنها با حقوق فردی و اجتماعی خود، پیشگیری از ازدواجهای تحمیلی ازطریق آموزش والدین و وضع قوانین مناسب دراینخصوص و ارائۀ خدمات مشاورهای به زنان درمعرضطلاق، برای افزایش مهارت آنها در مقابله با مشکلات عاطفی زناشویی. درخصوص روابط نامناسب زناشویی (خیانت) اصلاح، رفع تبعیض و اجرای دقیق قوانین پیشنهاد میشود؛ زیرا این مسائل ممکن است مانع از طولانیشدن فرایند طلاق و بروز انحرافات اجتماعی شوند.
بهطور کلی برای کمترشدن این مشکل، راهکارهای اجتماعی مانند این مسائل پیشنهاد میشود: برگزاری دورههای آموزشی مناسب قبل از ازدواج، ایجاد واحد آموزشی در دبیرستان برای آموزش موضوعاتی چون آیین زندگی، تکامل و سازگاری، آموزش حقوق زوجین، مشاورۀ رایگان، ایجاد و توسعۀ مراکز مشاوره و راهنمایی مخصوص خانواده، متشکل از کارشناسان علوم دین، روانپزشکان و مددکاران اجتماعی، پرهیز خانوادهها از ازدواجهای نسنجیده و داشتن شناخت متقابل قبل از ازدواج.