کاربست تجربی نظریۀ فمینیسم رادیکال در تبیین نگرش دانشجویان به زن‌زنی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 استاد گروه علوم اجتماعی، دانشگاه مازندران، ایران

2 دانشجوی دکتری جامعه‌شناسی دانشگاه مازندران، ایران

چکیده

بیشتر پژوهش‌های فمینیسم رادیکال، افشای خشونت مردان به زنان را هدف خود قرار داده است و می‌کوشد رد پای ارزش‌های پدرسالارانه و علوم اجتماعی مردمحور را آشکار کند. برداشت‌های افراد از دیگران از نگرش‌هایی متأثر است که آنها ابراز می‌کنند و برخورداری از نگرشی خاص به افراد اجازه می‌دهد خود واقعیشان را ابراز کنند. هدف این پژوهش، بررسی و تبیین نگرش به زن‌زنی در میان دانشجویان پسر از دیدگاه نظریۀ فمینیسم رادیکال است که تمرکز اصلی‌ آن بر ساختارهای نابرابر اجتماعی در حوزه‌های خصوصی و عمومی است. روش تحقیق، پیمایشی است و برای جمع‌آوری اطلاعات از پرسش‌نامه استفاده شد. جمعیت پژوهش نیز متشکل از دانشجویان پسر دانشگاه مازندران بوده است. درمجموع، ۴۲۸ نفر از دانشجویان به روش نمونه‌گیری طبقه‌ای انتخاب شدند. متغیرهای مستقل، که در پی تبیین نگرش به زن‌زنی بوده‌اند، شامل اعتقاد به باورهای پدرسالاری شوهران، پذیرش کلیشه‌های نقش جنسیتی، انتظارات ناشی از نقش ازدواج، باور به مسئول‌بودن شوهر در قبال خشونتشان و باور به مقصربودن زن برای خشونت علیه او بوده است. نتایج داده‌های توصیفی نشان داد نگرش به زن‌زنی در سطح میانه قرار دارد. یافته‌ها نشان داد میان متغیرهای مدنظر، توان تبیینی متغیر پذیرش کلیشه‌های نقش جنسیتی در تبیین نگرش دانشجویان پسر دانشگاه مازندران به زن‌زنی، بیشتر از متغیرهای دیگر است.دستاورد نظری این پژوهش، به قابلیت کاربست نظریۀ فمینیسم رادیکال در بررسی نگرش دانشجویان پسر به زن‌زنی دلالت دارد و رویکرد فمینیسم رادیکال، از قابلیت تحلیل و تفسیر رویکرد جوانان برخوردار است.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

An Experimental Application of the Theory of Radical Feminism in Explaining Students’ Attitudes towards Wife Beating

نویسندگان [English]

  • Akbar Aliverdinia 1
  • Negin Eini 2
1 University of Mazandaran, Babolsar, Iran
2 University of Mazandaran, Babolsar, Iran
چکیده [English]

Introduction
During the last twenty years, interpersonal violence has become a major concern. The transition from a traditional society to a modern society means changing the patterns of behavior and discourse that govern society. In a sense, entering a modern society means changing behaviors. One of these patterns of behavior is violence against women in the public and private spheres of society. Violence against women has been part of human history around the world and, unfortunately, is still regarded as an epidemic problem. Violence against women is a global problem. Violence affects the lives of millions of women across all social, economic, and educational classes around the world, as well as removing all cultural and religious barriers and preventing women's rights to fully participate in society. According to the World Health Organization, violence is defined as the use of physical force and power, a threat or action against another person or groups of people (society) that leads to bruising, death, psychological problems, anomalies, and deprivation of rights. This research emphasized the theory of radical feminism and its main focus was on unequal structures in the society in the private and public spheres. And from this point of view, it was intended to examine and test the attitude towards wife-beating among male students.
 



Material & Methods
This research was a survey study. The research plan for this survey was cross-sectional. That is, the information was collected from the sample at a specific time. The statistical population of this study consisted of all male students of the Mazandaran University campus. To determine the sample size, the appropriate stratified random sampling method has been used and 428 students were selected by stratified sampling. Multiple regression analysis was used to analyze the data according to the level of measurement of the studied variables. Besides, all stages of data processing were performed using Statistical Package for Social Sciences (SPSS) software. To validate the research questionnaire, the content validation method was used. To measure the validity of the research instrument, Cronbach's alpha coefficient was also used.
 
Discussion of Results & Conclusions    
Men's violence against women is not a new phenomenon and has a long history. But considering it as a social issue is a new problem. Violence against women has always been a legitimate form of male domination in human history. That is, a kind of social control that arises directly from the patriarchal construction of societies. The social and psychological consequences of violence against women are enormous. The results of many studies have shown that gender-based violence is the cause of multiple physical, mental, and psychological disorders that affect women. In the analysis of violence against women, attitude is an important element that can guide behavior, so awareness of attitude helps us to predict people’s behavior. Researchers believe that attitudes and beliefs that strengthen men’s masculinity and power can be a reason for men to use violence against women. Radical feminists argue that the roots of violence against women at the macro and micro levels are the unequal structure of society, and argue that patriarchy is a major factor in men’s domination and oppression of women. The independent variables of this research included husbands’ patriarchal beliefs, holding husbands responsible for their violence, blaming the wife for violence against her, accepting the sex-role stereotypes, and marriage role expectations. To test the research hypotheses, the variable ‘attitude of male students of Mazandaran University towards women’ was examined as a dependent variable. The findings of this study indicated that men’s violence was considered as a mechanism, in which men, both as a group and as a single individual were able to exercise control over women in the structure of the society and family, and thus their superiority. The culture and social structure of patriarchal society perpetuated men's abuse with women, and patriarchy was a direct cause of feminism. The theoretical achievement of this research was related to the application of the theory of radical feminism in the study of male students’ attitudes towards women. Also, the research showed that among the five variables studied, the variable ‘accepting the sex-role stereotypes’ was more important than the others. It can be used to explain the attitude of male students of Mazandaran University towards women.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Marriage Role Expectations
  • Accepting sex-role Stereotypes
  • Radical Feminism Theory

مقدمه و بیان مسئله

در بیست‌سال گذشته، خشونت بین فردی به نگرانی بزرگی تبدیل شده است. در فرهنگ‌های غربی و برخی فرهنگ‌های سنتی یا در حال گذار[1] مانند ژاپن، همایش‌های بزرگ، فیلم‌های مستند تلویزیونی، مقالات، مجلات و کتاب‌ها همگی به خشونت درون خانواده و سایر الگوهای خشونت خانگی و انواع مختلف آن اشاره می‌کنند؛ ازجمله می‌توان به همسرآزاری، کودک‌آزاری، خواهر یا برادرآزاری، سالمندآزاری و خشونت عاشقانه اشاره کرد (Haj-Yahia, 1991:1). گذر از جامعۀ سنتی به جامعۀ مدرن به معنای تغییر الگوهای رفتاری و گفتمان حاکم بر جامعه است؛ به تعبیری، ورود به جامعۀ مدرن به معنای تغییر شکل رفتارهاست. یکی از این الگوهای رفتاری، برخورد خشونت‌آمیز در حوزۀ عمومی و خصوصی با زنان جامعه است (بنی‌فاطمه و همکاران، 1397: 582). در سه دهۀ گذشته با کوشش‌های فعالان و حامیان حقوق زنان، مسئلۀ خشونت علیه زنان، در عرصۀ عمومی به‌عنوان یک مشکل جدی اجتماعی مطرح شده است (Jaffe, P.G et al., 1998).

خشونت علیه زنان، بخشی از تاریخ بشر است و متأسفانه همچنان در سراسر جهان به‌عنوان مسئله‌ای همه‌گیر مطرح است (Monder, 2017:1). خشونت علیه زنان، یک مسئلۀ ناگوار جهانی است. خشونت، بر زندگی میلیون‌ها نفر از زنان در همۀ طبقات اجتماعی، اقتصادی و آموزشی در سراسر جهان اثر می‌گذارد و تمامی موانع فرهنگی و مذهبی را از بین می‌برد و از حقوق زنان برای مشارکت کامل در جامعه جلوگیری می‌کند (Rafi et al., 2003). براساس اعلام سازمان بهداشت جهانی، خشونت عبارت است از استفاده از نیروی بدنی و قدرت، تهدید یا اقدام علیه دیگری، افراد یا گروه‌های از افراد (جامعه) که به کبودی، مرگ، مشکلات روانی، ناهنجاری‌ها و محرومیت از حقوق منجر می‌شود (Nuraeni et al., 2019: 162). این پژوهش، صرفاً به یکی از اشکال نگرش به خشونت علیه زنان، یعنی نگرش به زن‌زنی[2] معطوف است. البته برخی از پژوهشگران زبان فارسی از اصطلاح ضرب و شتم استفاده کرده‌اند؛ ولی در اینجا به این علت از معادل زن‌زنی استفاده شده است که ضرب به صدمات فیزیکی گفته می‌شود که بدون شکستگی یا خونریزی بر اعضای بدن وارد می‌شود و آثاری مانند کوفتگی و کبودی ایجاد می‌کند. شتم نیز به معنای ناسزاگویی است؛ در حالی که زن‌زنی هم می‌تواند شدید باشد و هم خفیف و لزوماً به زدنی اطلاق نمی‌شود که بدون شکستگی یا خونریزی باشد و آثاری مانند کوفتگی و کبودی ایجاد می‌کند. همچنین، متغیر وابستۀ این پژوهش، شتم، یعنی ناسزاگویی نیز نیست. ناسزاگویی یکی از انواع خشونت علیه زنان است که ذیل خشونت روانی آورده می‌شود؛ در حالی که این پژوهش در پی بررسی و تبیین خشونت روانی نیست. زن‌زنی، مسئله‌ای فراگیر است که مرز نمی‌شناسد و در تمامی جوامع و فرهنگ‌ها به اشکال مختلف بروز می‌کند. شایع‌بودن زن‌زنی و خشونت فیزیکی به‌عنوان یکی از اشکال برجستۀ خشونت خانگی، تأثیر مخرب و ویرانگر بر همسران، کودکان و روابط زناشویی دارد. این موضوع نشان می‌دهد «خشونت علیه زنان، واقعیتی ناگوار برای میلیون‌ها زن در سراسر جهان است» (Kendal-tackett, 2007: 344). خشونت علیه زنان، سلطۀ نظام‌مند و کنترل اجتماعی زنان توسط مردان است. همۀ مردان بهطور بالقوه می‌توانند از خشونت به‌عنوان ابزاری قدرتمند برای مطیع‌کردن زنان استفاده کنند. سوء استفاده از زنان موجب وابستگی آنها می‌شود و به همۀ مردان، امکان اعمال قدرت و کنترل بر زنان می‌دهد. واقعیت سلطه در جامعه، مهم‌ترین عامل مؤثر در حفظ سوء استفاده از زنان است؛ به عبارت دیگر، عامل اصلی در خشونت علیه زنان، حفظ نهادهای مردسالاری و پدرسالاری است (Dutton, 1994). بسیاری از فرهنگ‌ها، باورها، هنجارها و نهادهای اجتماعی دارند که در عین داشتن مشروعیت، به تداوم خشونت علیه زنان دامن می‌زند (Heise et al., 1999).

پژوهشگران فمینیست، به‌طور فزاینده‌ای، پدرسالاری را منبع اصلی خشونت علیه زنان در جامعه معاصر قلمداد می‌کنند؛ اگرچه فمینیست‌های لیبرال، سوسیالیست و رادیکال و مارکسیستی و سایر نظریه‌پردازان فمینیست ممکن است در ریشه‌های پدرسالاری و چگونگی تداوم آن در جامعه، اختلاف نظر داشته باشند. نظریۀ پدرسالاری، نظریه‌ای است که بیشترین توجه را در زمینۀ کتک‌خوردن زنان به دست آورده است و از آن به‌عنوان رویکرد فمینیستی رادیکال نیز یاد می‌شود. نگرش انقلابی فمینیستی، چگونگی نگرش رایج به زنان در جامعه و نبود امکانات قانونی برای زنان قربانی خشونت مردان را به چالش می‌کشد. هدف اغلب پژوهش‌های فمینیست رادیکال، تحلیل خشونت مردان علیه زنان است و پرده‌برداری از این واقعیت که ارزش‌های مردسالارانه و علوم اجتماعی مردمحور، این خشونت را پنهان می‌کنند (آبوت، 1387: 296). پدرسالاری، دو مؤلفۀ اساسی دارد: ساختار که در آن، مردان، قدرت و امتیاز بیشتری نسبت به زنان دارند و ایدئولوژی که به این ساختار مشروعیت می‌بخشد (Smith, 1990). امروز، با حاکمیت گفتمان فرهنگی مردسالارانه، مشاهده می‌شود که خشونت علیه زنان در جهان در حال افزایش است، از این افزایش جلوگیری نمی‌شود و این مسئله پیچیده‌تر و سخت‌تر می‌شود. متأسفانه، شیوه‌های انجمن‌های بین‌المللی برای حل مسئله به‌علت الگوی مردسالاری، مؤثر نیستند و این موضوع را به آستانۀ بحران رسانده است. در بسیاری از پژوهش‌های اخیر، مشخص شده است خشونت علیه زنان، معضلی اجتماعی تلقی نمی‌شود و زنان، آن را امری عادی تلقی می‌کنند؛ با وجود این، نباید از این مسئله غافل شد که خشونت، نقض حقوق بشر است که آسیب‌های اجتماعی را به دنبال خواهد داشت (Gorgun-Baran et al., 2016: 687).

ایران نیز مانند اغلب جوامع در دوره‌هایی از تاریخ خود، مردسالاری را تجربه کرده است. در ایران، پیشینۀ واکنش به مردسالاری و وضعیت سنتی زنان به اواخر قرن نوزدهم و به‌ویژه جنبش مشروطیت بازمی‌گردد. فرهنگ مردسالارانۀ جامعه سنتی ایران، دیدگاهی تحقیرآمیز به زنان داشت و مجال فعالیت اجتماعی و سیاسی زنان را محدود می‌کرد (بشیریه، 291:1388). در ایران، خشونت علیه زنان، همواره به‌عنوان ابزاری برای تثبیت قدرت مردانه به کار رفته و به‌طور مشخص در دو حوزۀ خصوصی و عمومی اتفاق افتاده است. حوزۀ خصوصی، شامل خشونت در خانۀ پدر و شوهر است و از حوزۀ عمومی به مواردی همچون آداب‌ورسوم، فرهنگ شفاهی و مکتوب، نهادهای اجتماعی و نظام حکومتی می‌توان اشاره کرد (رئیسی سرتشنیزی، ۱۳۸۱: ۴۷). در ایران، خودکشی زنان، که ناشی از انتظام اجتماعی افراطی است، اوج تجلی عینی خشونت علیه زنان است. خودکشی تقدیرگرایانۀ زنان، که صورت معکوس خودکشی انومیک است و از تحمیل بیش از حد هنجارها بر زنان و دختران ناشی می‌شود، متضمن رهایی از یک موقعیت هنجاری است که چاره‌ای جز آن وجود ندارد (Aliverdinia and Pridemore, 2009: 308).

تجربۀ خشونت برای همۀ زنان، یکسان نیست و با توجه به موقعیت اجتماعی زنان، طبقه، نژاد، قومیت، سن، ملیت، تحصیلات، ساختار خانواده، وضعیت اشتغال، توانایی/ناتوانی و جنسیت متفاوت است. در همۀ فرهنگ‌ها، عامل اصلی خشونت، مردان هستند؛ به‌عنوان نتیجۀ ساختارهای اجتماعی جنسیت و اشکال خاصی از مردانگی مضر که نه‌تنها به‌عنوان مسئلۀ زنان، بلکه پدیده‌ای رابطه‌ای و دخیل در خشونت علیه زنان به شمار می‌آید (Connell, 2002; Kabeer, 2014 in: Rumero, 2018: 3).

یکی از روش‌هایی که پژوهشگران اجتماعی با استفاده از آن، وظیفۀ خود را دربارۀ آموزش عمومی دربارۀ انواع خشونت انجام می‌دهند، شناسایی باورها و نگرش‌هایی است که مردم دربارۀ تجاوز، خشونت و قربانیان آن دارند. با شناخت این نگرش‌ها می‌توان برنامه‌های مؤثری را برای رویارویی با این نگرش‌ها که اسطوره شده‌اند، طراحی و اجرا کرد (Sheldon and Parent, 2002: 127). دیدگاه‌ها و برداشت‌های افراد دربارۀ دیگران از نگرش‌هایی متأثر است که آنها ابراز می‌کنند. برخورداری از یک نگرش خاص به افراد اجازه می‌دهد خود واقعیشان را ابراز، عضویت خود را در برخی گروه‌ها تصدیق کنند و موضع خود را نشان دهند (اسمیت و همکاران، ۲۹۲:۱۳۹۲). نگرش‌ها دربارۀ موضوعات، به‌طور مستقیم روی اعمال تأثیر می‌گذارد. نگرش‌ها توجه ما را به ابعاد و جوانب خاص یک موضوع هدایت می‌کند و بر تفسیر ما دربارۀ موضوع اثر می‌گذارد؛ درنتیجه، رفتار همخوان با نگرش، احتمال بیشتری دارد و افراد می‌توانند به شیوۀ نسبتاً مستقیم و براساس نگرش‌هایشان عمل کنند (اسمیت و همکاران، 1392: 366)

این پژوهش با تأکید بر نظریۀ فمینیسم رادیکال، که تمرکز اصلی‌اش بر ساختارهای نابرابر در جامعه در حوزه‌های خصوصی و عمومی است، می‌کوشد نگرش به زن‌زنی را از این منظر در میان دانشجویان پسر بررسی و آزمون تجربی کند. در این پژوهش، تأکید بر نگرش به زن‌زنی به‌عنوان یکی از صور خشونت علیه زنان و زن‌آزاری است و نه تمام ابعاد زن‌آزاری. همچنین، اگر خشونت‌پذیری زنان، مدنظر بود، ‌بایست دختران دانشجو، نمونۀ پژوهش را تشکیل می‌دادند؛ در حالی که در اینجا یکی از اشکال خشونت علیه زنان، یعنی نگرش به زن‌زنی، متغیر وابسته بوده است و نه خشونت‌پذیری زنان؛ از این‌رو، نمونۀ پژوهش را صرفاً پسران دانشجو تشکیل داده‌اند. اهداف این پژوهش، توصیف و تبیین نوع نگرش به زن‌زنی در میان دانشجویان پسر دانشگاه مازندران برحسب متغیرهای مبتنی بر نظریۀ فمینیسم رادیکال است.

 

پیشینۀ پژوهش

با توجه به نبود پژوهش در زمینۀ بررسی نگرش دانشجویان پسر به زن‌زنی براساس نظریۀ فمینیسم رادیکال، در این بخش به برخی از پژوهش‌های داخلی و خارجی در حوزۀ خشونت علیه زنان، صرف نظر از چهارچوب نظری آنها اشاره می‌شود. اسمیت[3] (1990) پژوهشی با نام «ایدئولوژی پدرسالاری و زن زنی» انجام داده است. در این پژوهش، فرضیه‌ای در نظر گرفته شده است که نشان می‌دهد شوهرانی که به ایدئولوژی پدرسالاری پایبند هستند، نسبت به شوهرانی که به این ایدئولوژی پایبند نیستند، بیشتر احتمال دارد همسران خود را آزار دهند. نتایج نشان می‌دهد شوهرانی با درآمد نسبتاً کم، پیشرفت تحصیلی کم و وضعیت شغلی نامناسب، به‌طور در خور توجهی نسبت به شوهران با موقعیتی مناسب، احتمال بیشتری دارد که از ایدئولوژی پدرسالاری پیروی کنند. حاج یحیی[4] (2003) پژوهشی با نام «عقاید مردان عرب‌تبار اسرائیل دربارۀ زن‌زنی (برتری ایدئولوژی مردسالاری)» انجام داده است. حدود ۸۵ درصد از پاسخگویان، هیچ بهانه و علتی برای کتک‌زدن زنانشان نداشتند؛ اما ۱۵ تا ۶۲ درصد آنها کتک‌زدن همسرانشان را در موارد خاص، مانند خیانت به همسر، تمکین‌نکردن از شوهر، بی‌احترامی به والدین و خویشاوندان، موجه می‌دانستند. در این پژوهش، میزان زن‌زنی مردان، با سن، سطح سواد و احساس نقش‌های جنسیتی، رابطۀ معکوس دارد و نگرش سنتی به زنان، اعتقاد به نبود تساوی حقوق، انتظارات مرتبط با مسائل زناشویی و عقاید خانوادگی مبتنی بر مردسالاری، اعتقاد به کتک‌زدن همسران را توجیه می‌کرد. احمد و همکاران[5] (2004) پژوهشی با نام «نگرش‌های پدرسالارانه و دریافت ذهنی از آزار در میان زنان مهاجر آسیایی» انجام دادند. نتایج این بررسی نشان داد زنانی که عقاید پدرسالارانه را باور داشته‌اند، کمتر از زنانی که این عقاید را باور نداشته‌اند، خشونت شوهر را آزار و خشونت ارزیابی کرده‌اند. تحصیلات و وضعیت اقتصادی نیز با میزان و شدت خشونت شوهر، ارتباط معناداری داشت.

حاج یحیی [6](2007) پژوهشی با نام «تعاریف و عقاید دربارۀ همسرآزاری در میان دانشجویان کارشناسی مددکاری اجتماعی» انجام داد. بیشتر دانشجویان در مرحلۀ نخست، مخالف اجبار و زور شوهران علیه همسرشان بوده‌اند و خشونت شوهر را تأیید نکرده‌اند. بیشتر آنان در مرحلۀ دوم نیز با لذت‌بردن زن از کتک‌خوردن مخالف بودند و اعتقاد داشتند شوهران به‌علت خشونت باید سرزنش و مجازات شوند. لوک و همکارانش[7](2007) پژوهشی به نام «بررسی نگرش‌های زوجین به‌عنوان فاکتورهای پیش‌بینی‌کنندۀ خشونت شوهران علیه زنان» انجام داده‌اند. نتایج نشان داد شوهرانی که پایگاه اقتصادی- اجتماعی فروتری نسبت به همسران خود داشته‌اند، همسران خود را بیشتر اذیت و آزار کرده‌اند. همچنین نگرش‌های شوهران و خشونت آنها علیه همسرانشان با سطح نگرش همسران به برابری حقوق زن و مرد، ارتباط دارد و در زوج‌هایی که شوهران به برابری جنسیتی معتقد بودند، نسبت به زوج‌هایی که زنان چنین دیدگاهی داشتند، آمار خشونت کمتر بوده است. تاسوسی[8] (2010) پژوهشی با نام «همسرآزاری در ساموآ» انجام داد. وی عوامل ایجادکنندۀ ارتکاب به خشونت علیه زنان توسط همسران آنها را در شهر مدرن ساموآ بررسی کرد. وی آثاری را بررسی کرد که در همان زمان ایجاد شدند. این مطالعه نشان داد خشونت خانگی علیه زنان توسط شوهران در سراسر جهان رخ می‌دهد و میزان همسرآزاری تا حد زیادی در شرایط تاریخی خاص متفاوت است. خشونت خانگی علیه زنان نیز کاملاً در زمینه‌های مختلف، اشکال مختلفی به خود می‌گیرد. بیناهایاتی[9] (2011) پژوهشی با نام «ادراک و نگرش به خشونت علیه همسران در جاوای غربی واقع در اندونزی» انجام داد. وی در این پژوهش، عوامل مؤثر بر ادراک و نگرش مردم اندونزی به خشونت علیه زنان را بررسی کرد. در این پژوهش، دیدگاه فمینیستی به کار رفت و فرضیه‌ها تا حدودی تأیید شد. از میان سایر متغیرها، متغیرهای نگرش به نقش‌های جنسیتی، محل سکونت و وضعیت تأهل به میزان زیادی با تعاریف و واکنش به خشونت علیه زنان مرتبط بوده است. هدف اصلی این پژوهش، بررسی چهار بعد مرتبط با ادراک و نگرش‌هایی دربارۀ خشونت به زنان در میان مردم اندونزی بوده است: تعاریف رفتار توهین‌آمیز علیه زنان، علل خشونت علیه زنان، توجیهات مربوط به خشونت علیه زنان و واکنش به خشونت علیه زنان. یافته‌ها نشان داد بیشتر مردم اندونزی در این مطالعه از وجود خشونت علیه همسران در جامعه آگاه بودند و تمایل داشتند خشونت علیه زنان را به‌لحاظ فیزیکی تعریف کنند. درواقع، وقتی که زنان از نقش‌های سنتی جنسیتی سرباز می‌زدند، مردان از آن به‌عنوان توجیهی برای کتک‌زدن آنان‌ استفاده می‌کردند. گورکان و همکاران[10] (2016) پژوهشی با نام «درک خشونت علیه زنان در ساخت مردسالاری» انجام دادند. آنها معتقدند خشونت علیه زنان، به‌طور کلی در جهان و به‌ویژه در ترکیه رو به افزایش است. آنها بررسی کردند که آیا زنان، شایستۀ این خشونت هستند یا خیر. نتایج نشان داد پاسخ این پرسش در گروه‌های کم‌درآمد، متوسط و بالا، تفاوت معنی‌داری دارد. همچنین، میان این پرسش و سطح تحصیلات، وضعیت اشتغال و منطقۀ مسکونی، تفاوت معنی‌داری مشاهده شد. رومرو و همکاران[11] (2018) پژوهشی با نام «تحمیل ناآشکار خشونت علیه زنان و دختران جوان در مکزیک: 1990 تا 2015» انجام دادند. افزایش تحمیل خشونت بین فردی در زنان مکزیکی، مشکلی اجتماعی است که از آن غفلت شده است و با سایر عوامل اصلی مرگ زودرس، ناتوانی و آسیب‌های سلامتی در زنان جوان در ارتباط است. در این مقاله، پژوهشگران بر فاش‌کردن تحمیل خشونت در دختران و زنان جوان و پیامدهای آن در سیاست‌گذاری عمومی متمرکز شدند. آنها معتقد بودند از دست دادن سلامتی و تأثیرات اجتماعی خشونت دربارۀ زنان جوان، نیازمند اقدامات محکم دولت و جامعه است. مؤسسات بهداشتی باید بر سلامت دختران و زنان جوان توجه کنند؛ زیرا نابرابری‌های جنسی، تأثیر بسزایی در زندگی آنها خواهد داشت. دختران و زنان، تقریباً ازنظر جهانی، قدرت، امتیاز و فرصت کمتری نسبت به مردان دارند. احمد و همکاران[12] (2019) پژوهشی با نام «خشونت شوهران دربارۀ زنان در هند: تحلیل اجتماعی- زیست‌محیطی» انجام دادند. پژوهشگران کوشیده‌اند تجربۀ خشونت همسران را با استفاده از چارچوبی اجتماعی- زیست‌محیطی توضیح دهند. آنها با استفاده از تحلیل رگرسیون چندمتغیره، ارتباط خشونت همسر و متغیرهای تبیین‌کنندۀ سطوح مختلف زیست‌شناسی اجتماعی، ازجمله متغیرهای توانمندسازی زنان را تعیین کردند. تجربۀ خشونت همسران، به‌طور معناداری با بوم‌شناسی اجتماعی در چندین سطح در ارتباط بود. نتایج نشان داد در سطح فردی، تجربۀ خشونت جسمی در میان زنان جوان‌تر بیشتر بوده است. این زنان در سنین کمتر ازدواج می‌کردند و فاصلۀ سنی آنها با همسرشان 3 یا 4 سال بود و فرزندان بیشتری نیز داشتند. زنان در گروه‌های آسیب‌پذیر، با وضعیت اقتصادی ضعیف و اعضای جوامع حاشیه‌نشین، خشونت همسرانشان را بیشتر تجربه می‌کردند. اگر زنان در یک محیط زیست‌اجتماعی با هنجارهای اجتماعی نامطلوب زندگی کنند و ازدواج در سن کم در آنجا رواج داشته باشد، میزان زیادی از خشونت خانگی را تجربه خواهند کرد

در ایران، مطالعات زیادی دربارۀ خشونت علیه زنان انجام شده است؛ اما سهم ناچیزی از مطالعات به نگرش به زن‌زنی اختصاص یافته است. رئیسی سرتشنیزی (۱۳۸۱) پژوهشی با نام «خشونت علیه زنان و عوامل مرتبط بر آن: مطالعۀ موردی شهرستان شهرکرد» انجام داد. وی در این پژوهش، متغیرهایی همچون اشتغال، تحصیلات، آشنایی قبل از ازدواج، نوع ازدواج (تحمیلی، اختیاری)، اقتدار مرد در خانواده، دخالت اطرافیان در طول دوران زناشویی و تفاوت سنی را آزموده است. یافته‌ها نشان داد متغیر اقتدار و سلطۀ مرد در خانواده، بیشترین تأثیر را در خشونت علیه زنان دارد. یزدخواستی و شیری (۱۳۸۷) در پژوهشی با نام «ارزش‌های پدرسالاری و خشونت علیه زنان» در پی آزمون این فرضیه بودند که خشونت علیه زنان، محصول ارزش‌های پدرسالاری و توزیع نابرابرانۀ جنسیتی قدرت در خانواده است و زمانی اعمال می‌شود که مردان، تهدیدی علیه افکار مردانۀ خود و ارزش‌های پدرسالاری احساس کنند. نتایج نشان داد نگرش‌ها، باورها و الگوهای فرهنگ مذکر از مهم‌ترین عوامل ساختاری زمینه‌ساز برای تقویت چرخه‌های خشونت علیه زنان است و بیشتر زنان در هنگام به چالش کشیدن رابطۀ رئیس و مرئوسی در خانواده، دچار خشونت همسرانشان شده‌اند؛ یعنی مردان، مقاومت زنان را در برابر نگرش ابزاری به خود و نپذیرفتن محرومیت از تحصیل و اشتغال را تهدیدی برای اقتدار مردانۀ خود تفسیر کرده و به خشونت متوسل شده‌اند. علیوردی‌نیا و همکاران (۱۳۸۷) در پژوهشی با نام «تحلیل اجتماعی خشونت شوهران علیه زنان: آزمون تجربی دیدگاه نظری چندگانه» دیدگاه‌های نظری پدرسالاری، یادگیری و منابع را آزمون تجربی کرده‌اند. هدف اصلی پژوهش، بررسی عوامل اجتماعی مؤثر بر خشونت شوهران علیه زنان در شهر تهران بوده است. متغیرهای مستقل مدل تحلیلی، که در پی تبیین متغیر وابسته (خشونت شوهران علیه زنان) بوده‌اند، شامل منابع حمایتی اجتماعی، پذیرش نقش‌های جنسیتی، قدرت زن در ساختار خانواده، خشونت‌پذیری، خشونت در خانواده خاستگاه و پایگاه اجتماعی- اقتصادی نسبی زوجین بوده است. براساس تحلیل داده‌ها، از میان شش متغیر مستقل، متغیر قدرت زن در ساختار خانواده، مهم‌ترین تبیین‌کنندۀ خشونت شوهران علیه زنان بوده و متغیرهای خشونت در خانوادة خاستگاه، خشونت‌پذیری، منابع حمایتی اجتماعی، پذیرش نقش‌های جنسیتی و پایگاه اجتماعی اقتصادی نسبی زوجین ازلحاظ تبیین متغیر وابسته، به‌ترتیب، در رتبه‌های بعدی قرار داشته‌اند. علیوردی‌نیا و همکاران (۱۳۸۹) پژوهشی با نام «تبیین نگرش دانشجویان دختر نسبت به خشونت علیه زنان: آزمون تجربی دیدگاه یادگیری اجتماعی» انجام دادند. در این پژوهش، نگرش دانشجویان دختر دانشگاه مازندران به خشونت علیه زنان تبیین و بررسی شد. در این پژوهش، متغیر نگرش به خشونت علیه زنان، به‌عنوان متغیر وابسته در ارتباط با متغیرهای تشویق و تنبیه، جامعه‌پذیرشدن با نقش‌های جنسیتی، تجربۀ خشونت، مشاهدۀ روابط خشونت‌آمیز والدین و تقلید از والد هم‌جنس بررسی شده است. براساس تحلیل داده‌ها، تمامی فرضیه‌های نه‌گانۀ پژوهش تأیید شده‌اند. از میان پنج متغیر مستقل، متغیر تجربۀ خشونت، مهم‌ترین متغیر پیش‌بینی‌کنندۀ نگرش به خشونت علیه زنان بوده است.

پژوهش‌های خارجی جامعی در حوزۀ خشونت علیه زنان انجام شده است که هر کدام، تعاریف متفاوت و متنوعی از خشونت براساس جامعۀ آماری مدنظرشان ارائه می‌دهد. این مهم، نشان‌دهندۀ اهمیت این مسئله است. پژوهشگران از دیدگاه‌های نظری متنوعی برای تبیین این مسئله استفاده کرده‌اند. در پژوهش‌های خارجی، بسیار کم به حوزۀ نگرش مردان به زن‌زنی و سنجش نگرش‌ها به خشونت علیه زنان توجه شده است (Haj-Yahia, 2003). گفتنی است پژوهش‌ها در حوزۀ نگرش، در سطح توصیف و تحلیل باقی مانده‌اند و به دلالت‌های سیاستی مبتنی بر بینش نظری مدنظر در پژوهش توجه کرده‌اند. بیشتر پژوهش‌ها نشان می‌دهد خشونت مردان علیه زنان، نشان‌دهندۀ سلطۀ روزافزون مردان بر زنان و تثبیت نگرش آنها به این امر است (Nayak et al., 2003). بیشتر پژوهش‌ها دربارۀ خشونت علیه زنان در ایران، کمّی است و با روش پیمایشی انجام شده‌ است. در پژوهش‌های داخلی، نوعی گسیختگی در نتایج پژوهش‌ها مشاهده می‌شود (علیوردی‌نیا و همکاران، 1392: 328). یکی از ضعف‌های پژوهش‌های داخلی، کمبود پژوهش در زمینۀ نگرش به زن‌زنی است.

 

چارچوب نظری پژوهش

در این پژوهش از نظریۀ فمینیسم رادیکال [13]استفاده شده است. همۀ مدافعان درک فمینیستی‌، یک اصل اساسی را قبول دارند: اینکه جامعه با پدرسالاری ساختار یافته است. فمینیست‌ها ادعا می‌کنند که پدرسالاری را نهادهای اجتماعی و سیاسی حمایت می‌کنند. درون یک نظم اجتماعی مردسالار، مردها موقعیت ممتازشان را با سلطۀ خود بر زنان و انحصار خود از نهادهای اجتماعی حفظ می‌کنند. زنان در یک نظام اجتماعی نسبتاً محروم هستند که تبعیت آنها را مردان و نهادهای غالباً مردانه تضمین می‌کند و استمرار می‌بخشد. فمینیست‌ها به ریشه‌های این نابرابری برای توضیح تقسیم‌بندی جنسیتی از قدرت در جامعۀ معاصر، نگاهی تاریخی دارند که شامل قوانین مربوط به اموال و ارث، طلاق و حضانت فرزند و حق رأی‌دادن، تقویت امتیاز مردانه به‌طور سنتی و... است. مردسالاری، نفوذی فراگیر در شکل‌گیری و نگهداری نهادهای اصلی جامعۀ معاصر، مانند نظام حقوقی، بهداشت، درمان و آموزش‌وپرورش، در سطح کلان و خرد دارد. فمینیست‌ها ادعا می‌کنند که اساس دانش و تعریف ما از مشکلات اجتماعی، همگی در درون پارادایم پدرسالارانه ساخته شده است (Cunningham et al., 1998: 20). در جوامع پدرسالار، مردان به‌طور سنتی، اختیار فرهنگی و قانونی برای کنترل زنان دارند. این اختیار به مردان، اجازۀ تجاوز، کتک‌زدن و حتی کشتن زنان را در درون و بیرون خانواده می‌دهد؛ به‌ویژه حتی هنگامی که مردان احساس کنند که سلطۀ‌شان تهدید شده است (Smith, 1990). پدرسالاری، مفهومی است که بر سلطۀ مردان به‌طور کلی اشاره دارد. همچنین، پدرسالاری به معنای خصوصی‌ترین شکل‌ها و ساختارهای روابط قدرت در حلقۀ خاص خود ازلحاظ تاریخی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی از دیدگاه گسترده‌تری است (Saracgil, 2005: 11; Mitchell, 2006: 58 in: Gorgun-Baran et al., 2016: 688).

دوباش (1979) پدرسالاری را چنین توضیح می‌دهد: پدرسالاری از دو عنصر ساختار و عنصر ایدئولوژی تشکیل شده است. حفظ نظام سلسله‌مراتبی و تداوم قدرت و استفاده از مزیت آن، به پذیرش ایدئولوژی مردسالارانه بستگی دارد که همگان، این پذیرش را تقویت می‌کنند. این ساختار اجتماعی از نابرابری جنسیتی حمایت می‌کند و در تاریخ و سنت‌های غربی و همچنین جوامع شرقی ریشه دارد. علاوه بر این، به‌طور خاص، نقش کلیشه‌ای جنسیتی، منعکس‌کنندۀ نگرش‌ها و انتظارات سلطه‌جویانۀ مردان در نهادهای اجتماعی جامعۀ معاصر است؛ به‌عنوان مثال، به مردان رفتارهای پرخاشگرانه آموزش داده می‌شود؛ در حالی که به زنان چنین می‌آموزند که همواره باید منفعل و مطیع باشند. این الگوهای رفتاری، در تعامل با اعضای جنس مخالف باید به کار برده شود؛ درنتیجه، این رویکرد، چنین استدلال می‌کند که علت اصلی همسرآزاری و ضرب‌وجرح زنان، ناشی از تبعیض جنسیتی است که متأثر از سنت دیرینه و طولانی سلطۀ مردان بر زنان است. دوباش و دوباش (1992, 1979) ادعا می‌کنند که خشونت علیه همسران، تابع موقعیت زنان در رابطه با مردان است. به‌طور خاص، تفاوت قدرت بین مردان و زنان، از ویژگی‌های نظام خانوادۀ مردسالارانه است. در این رابطه، دوباش و دوباش ویژگی‌هایی را معرفی می‌کنند که پایه و اساس نظام مردسالاری است. نخست، شیوه‌هایی که در آن، روابط اجتماعی به‌طور مداوم تقویت می‌شود و کنترل در اختیار مردان است. دوم، تقدیس نظامی از روابط اجتماعی است که می‌تواند به خشونت مردان علیه زنان دامن بزند. در همین زمینه چنین نتیجه‌گیری شده است که محتوای بسیاری از روابط اجتماعی، مبتنی بر یک ایدئولوژی پایدار است که در نهادهایی همچون نهاد مذهبی، سیاسی و اقتصادی تعبیه شده است؛ به‌عنوان مثال، ایدئولوژی مردسالاری (Haj-Yahia, 2003 in: Doubash). دیدگاه پدرسالاری ادعا می‌کند که علت نهایی همسرآزاری، تبعیض جنسی است که شامل سلطۀ مردان بر زنان است. در فرایند جامعه‌پذیری، والدین، رفتارهای متناسب با جنسیت فرزندان را به آنها آموزش می‌دهند؛ یعنی تهاجم برای پسران و اراده‌نداشتن برای دختران. در همان زمان، کودکان، رفتارهایی را یاد می‌گیرند که از آنها انتظار می‌رود در تعامل با جنس مخالف به کار برند (مردان مسلط و زنان مطیع). زمانی که یک زن از پذیرش قدرت شوهرش سرباز می‌زند، مرد احساس می‌کند که حق کنترل زنش را دارد. پیش‌بینی‌پذیر است که بعضی از مردان از خشونت به‌عنوان ابزاری برای کنترل استفاده می‌کنند که زن‌زنی، نتیجۀ آن است. مدافعان این دیدگاه بیان می‌کنند که:

۱- قدرت یکی از ابعاد بنیادی است که اساس روابط زناشویی است؛

۲- وفاق جمعی دربارۀ سلطه مردان در جامعه موجب می‌شود تعارض در تعاملات زناشویی آشکار نشود؛

۳- روابط زناشویی مساوات‌طلبانه با خشونت‌های مکرر سازگار نیست؛

۴- انتقال جامعه از تبعیض جنسی به ساختار اجتماعی مساوات‌طلبانه، مسئلۀ خشونت علیه زنان را از بین خواهد برد (Haj-Yahia, 1991).

گیلمن به این واقعیت اشاره دارد که جهان تحت سلطۀ مردان است و فرهنگ، بازتاب‌دهندۀ کلیشه‌هایی در روابط اجتماعی است که با محوریت مردان ساخته‌وپرداخته شده است. گیلمن با اشاره به نقش‌های زن و مرد در فرایند توسعۀ تاریخی خاطرنشان می‌کند که مردان با پیروزی بر رقیب به‌علت ماهیت جنگیشان، پاداش می‌گیرند و این رفتار، شخصیت مردان را به یک مرد تبدیل می‌کند. وی معتقد است اساسی‌ترین محرک زنانه، اتحاد و اساسی‌ترین محرک مردانه، ویران‌کردن، پراکنده‌کردن و نابودکردن است. این رفتارها همچنین نشان‌دهندۀ تبعیض در نقش‌های جنسیتی است. گیلمن بیان می‌کند که فرهنگ مردمحور، تمام زمینه‌های زندگی اجتماعی را به ارزش‌های منفی و مردانه سوق می‌دهد؛ درنتیجه، مردان حق دارند هر اقدام منفی‌ای علیه زنان انجام دهند. متأسفانه، چنین رفتارهایی امری عادی تلقی می‌شود و فرهنگی که چنین رفتارهای ناهنجار را تصدیق می‌کند، به زندگی خود ادامه داده است (Gorgun-Baran et al., 2016: 688). پدرسالاری در دو سطح، خود را نشان می‌دهد: سطح خرد و کلان. سطح کلان، ساختاری است که سلطۀ مردان را در دستیابی و موقعیت درون نهادهای اجتماعی، اقتصادی، ساختارهای سیاسی و اجتماعی آشکار می‌کند و در سطح خرد، پدرسالاری در باورهای فردی، هنجارها، و ارزش‌هایی، خود را نشان می‌دهد که به سلطۀ مردان بر زنان مشروعیت می‌بخشد (Binahayati, 2011: 15). همسرآزاری نتیجۀ غایی پدرسالاری است. مردان هم به‌لحاظ مادی و هم معنوی از موقعیت فرودست زنان در جامعه سود می‌برند. خشونت، راهی برای حفظ زنان در موقعیت‌های فرودست است؛ بنابراین، فمینیست‌های رادیکال پیشنهاد می‌کنند که زنان باید برای مبارزه برای حقوق خود متحد شوند؛ به همین علت، تجربیات شخصی زنان، امری سیاسی در نظر گرفته می‌شود. هدف نهایی فمینیست‌های رادیکال، سرنگون‌کردن تمامی نظام‌های پدرسالاری است؛ زیرا پدرسالاری، منبع اصلی حفظ موقعیت فرودستی زنان در جامعه است (Tam, 2009: 78). ایدئولوژی مردسالاری، شامل حاکمیت و تسلط مردان بر زنان است. سلطۀ مرد، ساختار سلسله‌مراتبی را حمایت می‌کند که وی در آن قدرت، اقتدار و کنترل دارد و ساختار مساوات‌طلبانه در آن نادیده گرفته می‌شود. دوباش و دوباش در تحلیل خود، ایدئولوژی مردسالاری را بررسی و آن را به‌عنوان نقش‌های اجتماعی و خانگی مناسب زنان و مردان تعریف می‌کنند. مردان با نقش‌های پرخاشگر، رقابتی، حکم‌فرما و زنان با نقش‌های مطیع، مشارکتی و وابسته جامعه‌پذیر می‌شوند، این امر موجب می‌شود زنان، نقش‌های فرودست را بپذیرند. ایدئولوژی پدرسالار، این نابرابری‌ها را طبیعی و مقدس جلوه می‌دهد. این تلقی نیز به تولید خشونت توسط افراد در تمامی سلسله‌مراتب‌ها منجر می‌شود (Haj-Yahia, 1991). دانشمندان فمینیست استدلال کرده‌اند که فرهنگ و ساختار اجتماعی جامعۀ مردسالاری، بدرفتاری مردان با زنان را تداوم می‌بخشد و پدرسالاری، علت مستقیم خشونت علیه زنان است و درنتیجه، با نابودی این نظام، زنان از سلطه و کنترل اجتماعی مردان رها می‌شوند (Tauasosi, 2010: 49). آنها معتقدند نظام پدرسالاری و نابرابری جنسیتی، تنها و یا اصلی‌ترین عامل تعیین‌کننده خشونت مردان علیه زنان است.

 

فرضیه‌های پژوهش

۱) نگرش مساعد به زن‌زنی، تابعی مثبت از اعتقاد به باورهای خانوادگی پدرسالاری است.

۲) نگرش مساعد به زن‌زنی، تابعی مثبت از پذیرش کلیشه‌های نقش جنسیتی است.

۳) نگرش مساعد به زن‌زنی، تابعی مثبت از انتظارات ناشی از نقش ازدواج است.

۴) نگرش مساعد به زن‌زنی، تابعی منفی از باور به مسئولیت شوهران در قبال خشونتشان است.

۵) نگرش مساعد به زن‌زنی، تابعی مثبت از باور به مقصردانستن زن برای خشونت علیه او است.

 

روش‌شناسی پژوهش

پژوهش حاضر از نوع پیمایشی است (دواس[14]، 1388: 15). پژوهشگر در پژوهش پیمایشی با بررسی تغییرات متغیر برحسب موردها و جست‌وجوی ویژگی‌های دیگری که به‌طور منظم با آن پیوند دارد، در پی شناخت علل پدیده‌ها برمی‌آید. به اقتضای ماهیت کار، طرح تحقیق این پیمایش از نوع مقطعی است؛ یعنی اطلاعات در مقطع زمانی خاص از نمونه جمع‌آوری شده است. گفتنی است نتایج به دست آمده از طرح مقطعی، فقط در زمان اجرای پژوهش درست است و با گذشت زمان تغییر می‌کند. با توجه به اینکه این پژوهش به دنبال بررسی نگرش به زن‌زنی است و متغیرها در سطح فردی بررسی شده‌اند، نتایج نیز در همین سطح، توصیف و تحلیل شده‌اند. پس از تبدیل مفاهیم به معرف‌ها، برای هر یک از معرف‌ها گویه‌های مناسبی تهیه و در قالب پرسش‌نامه تدوین شد؛ بنابراین، ابزار گردآوری اطلاعات، پرسش‌نامه بوده است که در آن علاوه بر پرسش‌های مربوط به متغیرهای مستقل و متغیر وابسته، پرسش‌های مربوط به متغیرهای زمینه‌ای نیز گنجانده شده است.

جمعیت پژوهش را کلیّۀ دانشجویان پسر پردیس دانشگاه مازندران تشکیل می‌دهد. برای تعیین حجم نمونه از روش نمونه‌گیری تصادفی طبقه‌ای متناسب استفاده شده است. طبقات نمونه‌گیری برحسب دانشکده بوده است. در این نوع نمونه‌گیری، هر یک از اعضای جامعۀ تعریف‌شده، شانس برابر و مستقلی برای قرارگرفتن در نمونه دارند. در نمونه‌گیری طبقه‌ای، واحدهای جامعۀ مدنظر در طبقه‌هایی گروه‌بندی می‌شوند که ازنظر صفت متغیر، همگن‌تر هستند. پس از آن، از هر یک از طبقه‌ها، تعدادی نمونه به‌صورت تصادفی انتخاب می‌شود. درمجموع، ۴۲۸ نفر از دانشجویان به روش نمونه‌گیری طبقه‌ای انتخاب شدند. نمونه‌گیری به این روش انجام شد که بعد از مشخص‌کردن تعداد دانشکده‌ها، از مجموع دانشجویان دانشکده‌ها، تعداد دانشجویان پسر تفکیک شدند. در مرحلۀ بعد، نمونه از کلیّۀ دانشجویان پسر هر رشته، به تناسب حجمی که از دانشجویان پسر کل دانشکده (و دانشکده از دانشگاه) تحت پوشش قرار می‌دهند، مشخص شدند. واحد تحلیل در این پژوهش، فرد و تحلیل آن در سطح خرد است.

برای تجزیه‌وتحلیل داده‌ها، با توجه به سطح سنجش متغیرهای مدنظر، از تحلیل رگرسیون چندگانه استفاده شد. در ضمن، همۀ مراحل پردازش داده‌ها با استفاده از نرم‌افزار آماری علوم اجتماعی (SPSS) انجام شد. برای بررسی اعتبار پرسش‌نامه از روش اعتبار محتوا و برای سنجش روایی ابزار پژوهش نیز از ضریب آلفای کرونباخ استفاده شد.

 

 

جدول 1- ضرایب آلفای کرونباخ نهایی مقیاس‌ها

Table 10- Coefficients of the effect of attitude towards women with four dimensions

ردیف

متغیر

تعداد گویه

آلفای کرونباخ

۱

میزان اعتقاد به باورهای پدرسالاری شوهران

۱۰

۷۲/۰

۲

میزان پذیرش کلیشه‌های نقش جنسیتی

۱۵

۷۵/۰

۳

انتظارات ناشی از نقش ازدواج

۱۱

۷۹/۰

۴

میزان باور به مسئول‌بودن شوهر در قبال خشونت

۵

۷۸/۰

۵

میزان باور به مقصردانستن زن برای خشونت علیه او

۴

۸۵/۰

۶

نوع نگرش به زن‌زنی

۲۴

۷۶/۰

 

 

تصریح مفاهیم و سنجش متغیرها

الف) متغیرهای مستقل

1)         اعتقاد به باورهای پدرسالاری شوهران[15]: همسرآزاری، نتیجۀ نظم اجتماعی سنتی مردسالارانه و ساختار خانوادۀ پدرسالار است که از ایدئولوژی پدرسالاری حمایت می‌کند (Sirisunyaluck, 2004: 16). باورهای پدرسالاری شوهران به مجموعه‌ای از باورها گفته می‌شود که قدرت و اقتدار مردان در ازدواج را بر زنان مشروعیت می‌بخشد (Smith, 1990: 263). هنجارها و باورهای پدرسالارانه، مرد و زن را در نقش مخصوص به خودشان جامعه‌پذیر می‌کند (Sirisunyaluck, 2004: 18). مقیاس‌های این متغیر با استفاده از پژوهش‌های پیشین اسمیت (1990) و باتس و همکاران (2003) تنظیم شده است.

 

 

جدول 2- اعتقاد به باورهای پدرسالاری شوهران

Table 2- Husband patriarchal beliefs

گویه‌ها

متغیر

مرد حق دارد تصمیم بگیرد که آیا همسر او می‌تواند بیرون از خانه کار کند یا خیر (Smith, 1990).

اعتقاد به باورهای پدرسالاری شوهران

مرد حق دارد تصمیم بگیرد که آیا همسرش می‌تواند از خانه بیرون برود یا خیر (Smith, 1990).

برای مردان مهم است نشان دهند که رئیس خانه هستند (‏Smith, 1990).

مرد حق داشتن رابطۀ جنسی را هر زمانی که بخواهد، دارد؛ اگرچه همسرش نخواهد (Smith, 1990).

والدین باید دختران خود را همانند پسران خود برای کسب استقلال تشویق کنند (Bates et al., 2003).

مادران باید دختران خود را همانند پسران خود برای دستیابی به یک حرفه تشویق کنند (Bates et al., 2003).

به نظر من، مرد باید هزینۀ زندگی را پرداخت کند و زن از خانه و خانواده مراقبت کند (Bates et al., 2003).

اگر زن و شوهر، هر دو، تمام وقت کار کنند، باید برای انجام‌دادن کارهای خانه به‌طور یکسان سهیم باشند (Bates et al., 2003).

اگر زنی خواهان پیشرفت باشد، شوهرش باید او را برای دستیابی به یک حرفه تشویق کند (Bates et al., 2003).

مردان به‌طور طبیعی، نسبت به زنان، رهبران بهتری در خانواده هستند (Bates et al., 2003).

 

 

2)         پذیرش کلیشه‌های نقش جنسیتی[16]: پذیرش کلیشه‌های جنسیتی، آن دسته افکار قالبی است که ویژگی‌هایی مانند منفعل‌بودن، زیر سلطه بودن، ضعیف‌بودن، وابسته به مرد بودن، احساساتی‌بودن و... را به زنان نسبت می‌دهد و درمقابل، ویژگی‌هایی همچون فاعل‌بودن، تسلط‌داشتن، قوی‌بودن، مستقل‌بودن، عقلانیت و... را به جنس مرد نسبت می‌دهد (احمدی، 1384: 228). کلیشه‌ها صفات خاصی را به مردان و زنان نسبت می‌دهد که وجود نوعی تبعیض و نابرابری در آن آشکار است و سبب بروز تفاوت‌ها و تبعیض‌هایی در انتظارات نقش‌ها می‌شود. کلیشه‌ها الزاماً منعکس‌کنندۀ واقعیت نیستند؛ بلکه معرف باورهای مشترک دربارۀ چگونگی افراد محسوب می‌شود (گولومبوک و فی روش، ۱۳۸۲: 26). مقیاس‌های این متغیر را سیریسون یالوک[17] (2004)، بارت[18] (1980) ، باتس و همکاران[19] (2003) ساخته‌اند.

3)                انتظارات ناشی از نقش ازدواج[20]: انتظارات ناشی از نقش ازدواج، شامل شکل سنتی و برابری‌خواه یا مساوات‌طلبانه است. در شکل سنتی، زن و شوهر موافقند که شوهر، اقتدار بیشتری دارد و رئیس خانواده است و از زنان انتظار می‌رود که مسئولیت نگهداری از خانه و فرزند را بر عهده گیرند؛ در حالی که در شکل مساوات‌طلبانه، زن و شوهر، قدرت و اقتدار برابر دارند و مسئولیت‌هایشان را به‌گونه‌ای برابر و بدون در نظر گرفتن نقش جنسیتی انجام می‌دهند (Markwart, 1999: 12-13).

 

جدول 3- پذیرش کلیشه‌های نقش جنسیتی

Table 3- Accept the sex-role Stereotyping

گویه‌ها

متغیر

جای زن در خانه است (Sirisunyaluck, 2004).

پذیرش کلیشه‌های نقش جنسیتی

کار مهم زن، نگهداری از شوهرش است (Sirisunyaluck, 2004).

نگهداری از فرزندان بر عهدۀ مادرشان است (Sirisunyaluck, 2004).

زمانی که شغل زن برای شوهرش خوشایند نباشد، باید رهایش کند (Sirisunyaluck, 2004).

زمانی که کارکردن مادر برای فرزندانش مشکل ایجاد کند، باید کارش را رها کند (Sirisunyaluck, 2004).

تلاش برای رسیدن به موفقیت شغلی برای زنان، به اندازۀ مردان نیاز نیست (Sirisunyaluck, 2004).

کارکردن، مهم‌ترین مسئولیت مرد است (Sirisunyaluck, 2004).

مرد باید رئیس خانه باشد(Sirisunyaluck, 2004).

حمایت مالی از خانواده باید بر عهدۀ مرد باشد (Sirisunyaluck, 2004).

یک شوهر بیشتر از همسرش، حق وضع قوانین مربوط به تربیت فرزندان را دارد (Sirisunyaluck, 2004).

زنی که نمی‌خواهد ازدواج کند و تشکیل خانواده دهد، مشکل دارد (Burt, 1980).

پذیرفتنی است که هر زنی حرفه‌ای داشته باشد؛ اما ازدواج باید در اولویت قرار گیرد (Burt, 1980).

کار تمام وقت برای مادری که کوچک‌ترین فرزندش کمتر از پنج‌سال سن دارد، مطلوب است (Bates et al., 2003).

کودکان پیش‌دبستانی از شاغل‌بودن مادرانشان رنج می‌برند. (Bates et al., 2003)

اشتغال تمام وقت مادر برای کودکان خردسال، سخت و دشوار است (Bates et al., 2003).

 

 

جدول 4- انتظارات ناشی از نقش ازدواج (Markwart, 1999)

Table 4- Marrige role expectation

گویه‌ها

متغیر

در صورتی که نظر زن و شوهر دربارۀ محل سکونت مختلف باشد، تصمیم نهایی را مرد خواهد گرفت.

انتظارات ناشی از نقش ازدواج

نظر زنان در مسائل مالی، به اندازۀ نظر مردان مهم است.

چندان خوشایند نیست که زن، تحصیلات بیشتر از شوهرش داشته باشد.

اگر زن و شوهر قبل از رفتن به دانشگاه ازدواج کنند، باید بیشترین تلاش را برای کسب مدرک دانشگاهی بکنند.

بعد از ازدواج، زن باید درسش را رها کند و به خانه‌داری بپردازد.

اگر زن و شوهر، تحصیلات بیشتر از پیش‌دانشگاهی داشته باشند، خانواده‌ای موفق خواهند داشت.

همۀ تصمیم‌ها دربارۀ مسائل مالی خانواده بر عهدۀ مرد است.

مرد باید در کارهای منزل به همسرش کمک کند.

زن و شوهر باید از قدرت تصمیم‌گیری یکسانی در خانواده برخوردار باشند.

مسئولیت فرزند پسر بر عهدۀ پدر و مسئولیت فرزند دختر بر عهدۀ مادر است.

زن و شوهر در انجام‌دادن کارهای خانه و بیرون با یکدیگر سهیم هستند.

 

 

1)     باور به مسئول‌بودن شوهران در قبال خشونتشان[21]: برای سنجش و اندازه‌گیری مفهوم باور به مسئول‌بودن شوهران در قبال خشونت از ۵ گویه استفاده شده است (Haj-Yahia, 2003).

 

جدول 5- باور به مسئولبودن شوهران در قبال خشونتشان

Table 5- Holding husbands responsible for their violence

گویه‌ها

متغیر

در همۀ موارد، شوهر مسئول رفتار خشن خود است.

مسئول‌بودن شوهران در قبال خشونتشان

شوهران مسئول رفتار خشن خود نیستند؛ زیرا آنها اغلب در خانه و محل کار تحت فشار هستند.

مردان چون خودشان را کنترل نمی‌کنند، مسئول رفتار خشن خود نسبت به زنان‌شان هستند .

کتک‌زدن زن توسط شوهرش نتیجۀ آن است که زن، او را به این کار وادار می‌سازد .

نباید مردان را مسئول رفتار خشونت‌آمیزشان دانست؛ بلکه باید آنها را درک کرد .

 

2)      باور به مقصردانستن زن برای خشونت علیه او[22]: برای سنجش و اندازه‌گیری مفهوم باور به مقصردانستن زن برای خشونت علیه او از ۴ گویه استفاده شده است. مقیاس‌های این متغیر را حاج یحیی (2003) ساخته است.

 

جدول 6- باور به مقصردانستن زن برای خشونت علیه او

Table 6- Blaming the wife for violence against her

گویه‌ها

متغیر

خشونت شوهر به‌علت رفتار اشتباه زن است.

باور به مقصردانستن همسر برای خشونت علیه او

نحوۀ سلوک و رفتار زن با شوهرش، باعث می‌شود شوهرش او را کتک بزند.

رفتار تحریک‌کنندۀ زن، باعث می‌شود شوهرش او را کتک بزند.

طرز مراقبت زن از فرزندان، باعث می‌شود شوهرش او را کتک بزند.

 

ب) متغیر وابسته

نگرش به زن‌زنی[23]: مفهوم نگرش در روان‌شناسی اجتماعی، بسیار مهم است. نگرش بر شناخت و رفتار افراد تأثیر می‌گذارد (Binahayati, 2011: 20). مقیاس کوتاه‌شدۀ 24 جمله‌ای نگرش به زن‌زنی در این پژوهش، مبتنی بر مقیاس ساندرز و همکاران[24] (1987) است. ابعاد این متغیر عبارتند از: توجیه زن‌زنی[25]، زنان از کتک‌خوردن سود می‌برند[26]، کمک به زنانی که کتک می‌خورند[27] و فرد متخلف باید تنبیه شود[28].

 

یافته‌های پژوهش

با استفاده از آماره‌های توصیفی، دانشکدۀ اقتصاد با 6/20 درصد، بیشترین میزان فراوانی پاسخگویان را به خود اختصاص داده است. 7/89 درصد پاسخگویان در مقطع تحصیلی کارشناسی مشغول به تحصیل هستند. ۶۵ درصد از پاسخگویان در دورۀ روزانه تحصیل می‌کنند. معدل بیشتر پاسخگویان بین ۱6-۱4 قرار دارد. 9/65 درصد از پاسخگویان در سنین ۲۴-۲۱ سال قرار داشتند. 9/90 درصد از پاسخگویان را افراد مجرد تشکیل می‌دادند. 1/77 درصد از پاسخگویان، محل سکونت والدینشان، شهر بوده است. 3/42 درصد از پاسخگویان، نزد خانواده زندگی می‌کنند.

 

جدول 7- نگرش به زنزنی(Saunders et al., 1987)

Table 7- Attitudes toward wife beating

گویه‌ها

ردیف

حتی اگر زن به قول و قرارهایش با همسرش پایبند نبوده باشد، مرد حق کتک‌زدن زن را ندارد.

1

حتی اگر زنی، مردانگی شوهرش را به چالش بکشد، مرد حق کتک‌زدن زن را ندارد.

2

حتی اگر زنی نقاط ضعف شوهرش را به او یادآوری کند، مرد حق کتک‌زدن زن را ندارد.

3

اگر زنی به شوهرش دروغ بگوید، مرد حق ندارد که همسرش را کتک بزند.

4

گاهی اوقات برای مرد خوشایند است که زنش را کتک بزند

5

گاهی اوقات خشونت مرد به زنش موجب حفظ ازدواج می‌شود.

6

برای مرد هیچ بهانه‌ای برای کتک‌زدن زنش وجود ندارد.

7

اگر زنی از رابطۀ جنسی با شوهرش امتناع کند، مرد حق کتک‌زدن زن را دارد.

8

تا حدودی، کتک‌خوردن زن، به مقصربودن خود زن برمی‌گردد.

9

زنان با ادامه‌ندادن جروبحث می‌توانند از کتک‌خوردن توسط شوهران خود جلوگیری کنند.

10

زنانی که توسط شوهرانشان کتک می‌خورند، خودشان مقصر هستند.

11

زنان کتک‌خورده، از این مسئله به‌عنوان راهی برای جلب توجه همسر خود استفاده می‌کنند.

12

زنانی که توسط شوهرانشان کتک می‌خورند، به‌علت رفتارهایی است که در هفته‌های قبل داشته‌اند.

13

بیشتر زنان تمایل دارند کتک‌خوردنشان توسط شوهر، مخفیانه انجام شود، نه در ملأ عام.

14

زنان برای دریافت حس همدردی از دیگران، به کتک‌خوردن از سوی شوهرانشان تمایل دارند.

15

اگر مردی، همسرش را کتک بزند و او را آزار و اذیت کند، بهتر است دخالت نکنیم.

16

اگر مردی، همسرش را کتک بزند، باید به پلیس خبر داد.

17

سازمان‌های دولتی باید اولویت بیشتری به زن‌زنی به‌عنوان یک مشکل اجتماعی بدهند.

18

سازمان‌های اجتماعی برای کمک به زنانی که از شوهرانشان کتک می‌خورند، باید بیشتر فعال باشند.

19

قانون باید از زنانی که از شوهرانشان کتک می‌خورند، حمایت کند.

20

اگر مردی زنش را کتک بزند، زن باید بلافاصله از او طلاق بگیرد.

21

بهترین راه برای مقابله با کتک‌خوردن زنان، دستگیری شوهر است.

22

اگر مردی زنش را بزند، زن باید خانه را ترک کند.

23

شوهرانی که زنانشان را می‌زنند، مسئول بدرفتاری خود هستند؛ چون به انجام‌دادن آن تمایل دارند.

24

 

 

جدول 8- توزیع فراوانی پاسخگویان برحسب نوع نگرش به زنزنی

Table 8- Frequency distribution of respondents according to the type of attitudes toward wife beating

نوع نگرش به زن‌زنی

تعداد

درصد

منفی

۵۹

8/13

میانه

۳۴۳

1/80

مثبت

26

1/6

کل

۴۲۸

۱۰۰

 

 

جدول شمارۀ 8 نشان‌دهندۀ توزیع فراوانی پاسخگویان برحسب گویه‌های مربوط به نگرش به زن‌زنی است. با توجه به داده‌های جدول مذکور، مشاهده می‌شود که 1/80 درصد (۳۴۳ نفر) نگرش میانه به خشونت، 8/13 درصد (۵۹ نفر) نگرش منفی به خشونت و 1/6 درصد (۲۶ نفر) نگرش مثبت نسبت به خشونت دارند.

 

رگرسیون چندگانه برای تبیین متغیر وابسته

یافته‌های جدول شمارۀ 9، نتایج تحلیل رگرسیون چندگانه برای تبیین نگرش به زن‌زنی را براساس روش جبری نشان می‌دهد. براساس جدول مذکور، همبستگی چندگانه معادل 76/۰ است و نشان می‌دهد پنج متغیر اعتقاد به باورهای پدرسالاری شوهران، پذیرش کلیشه‌های نقش جنسیتی، انتظارات ناشی از نقش ازدواج، باور به مسئول‌بودن شوهران در قبال خشونتشان، باور به مقصردانستن زن برای خشونت علیه او، به‌طور هم‌زمان 76/۰ با نگرش به زن‌زنی، همبستگی دارد. ضریب تعیین، معادل 57/0 است؛ یعنی 57/0 از تغییرات نگرش به زن‌زنی در میان دانشجویان با متغیرهای پنج‌گانۀ مذکور توضیح داده می‌شود و 43/۰ باقیمانده، متعلق به عوامل دیگری است که خارج از این بررسی است. نسبت F مشاهده‌شده مبنی بر آزمون معنی‌داری ضریب تعدیل، معادل ۱86/۱115 است که به‌لحاظ آماری، کاملاً معنی‌دار است (۰۰۰/۰Sig=). داده‌های جدول شمارۀ 9 نشان می‌دهد در این پژوهش، هیچ هم‌پوشانی میان متغیرهای مستقل وجود ندارد؛ زیرا مقدار تورم واریانس، کمتر از ۱۰ و مقدار حداقل تحمل، بیشتر از 1/0 است.

 

 

جدول 9- ضرایب تأثیر نگرش به زنزنی

Table 9- Coefficients of the effect of attitudes toward women

هم‌خطی[29]

همبستگی[30]

Sig

t

Beta

b

متغیرها

ضریب حداقل تحمل[31]

تورم واریانس[32]

نیمه تفکیکی[33]

تفکیکی[34]

مرتبۀ صفر[35]

۱/۱۵۸

۰/۸۶۳

۰/۴۲۲

۰/۱۰۹

۰/۴۵۲

۰/۰۰۰

۲/۲۴

۰/۰۹

۰/۱۶۴

میزان اعتقاد به باورهای پدرسالاری شوهران

۱/۶۱

۰/۶۲۱

۰/۴۲۲

۰/۵۴۵

۰/۶۱۲

۰/۰۰۰

۱۳/۳۳

۰/۴۵

۱/۵۹

میزان پذیرش کلیشه‌های نقش جنسیتی

۲/۰۰۱

۰/۵

۰/۱۳۲

۰/۱۹۹

۰/۵۶۴

۰/۰۰۰

۴/۱۶

۰/۱۸

۰/۳۷۴

میزان انتظارات ناشی از نقش ازدواج

۲/۱۰۲

۰/۴۷۶

۰/۰۶۹

۰/۱۰۵

۰/۴۸۹

۰/۰۳

۲/۱۷

-۰/۱

-۰/۳۰۸

میزان باور به مسئول‌بودن شوهران در قبال خشونتشان

۲/۱۷

۰/۴۵۹

۰/۱۳۶

۰/۲۰۵

۰/۵۱۴

۰/۰۰۰

۴/۲۹

۰/۲۰۱

۰/۵۴۲

میزان باور به مقصردانستن زن برای خشونت علیه او

سطح معنی‌داری

۰۰۰/۰

F

۱86/۱15

ضریب تعیین تعدیل‌شده

۵۲/0

ضریب تعیین

۵۷/۰

ضریب همبستگی چندگانه

76/۰

 

 

جدول 10- ضرایب تأثیر نگرش به زنزنی با ابعاد چهارگانه

Table 10- Coefficients of the effect of attitude towards women with four dimensions

متغیرها

توجیه کتک‌زدن زن

زنان از کتک‌خوردن سود می‌برند

کمک به زنانی که کتک می‌خورند

فرد متخلف باید تنبیه شود

نگرش به زن‌زنی

Beta

Sig

Beta

Sig

Beta

Sig

Beta

Sig

Beta

Sig

اعتقاد به باورهای پدرسالاری شوهران

۲۲/۰

۰۰۰/۰

۰۳۱/۰

۴۸/۰

۰۶۷/۰

۰۹۲/۰

۰۱۴/۰

۸/۰

۰۹/۰

۰۰۰/۰

پذیرش کلیشه‌های نقش جنسیتی

۰۰۱/۰

۹۸۱/۰

۰۵۲/۰-

۱۶۹/۰

۷۸/۰

۰۰۰/۰

۳۳/۰

۰۰۰/۰

۴۵/۰

۰۰۰/۰

انتظارات ناشی از نقش ازدواج

۱۶/۰

۰۰۲/۰

۱۷/۰

۰۰۱/۰

۰۳۷/۰

۴۰۶/۰

۰۹۶/۰

۱۲۵/۰

۱۸/۰

۰۰۰/۰

باور به مسئول‌بودن شوهران در قبال خشونتشان

۱۲۷/۰-

۰۱۶/۰-

۲۳/۰-

۰۰۰/۰

۰۱۶/۰-

۷۲/۰

۱۸۴/۰-

۰۰۴/۰

۱/۰-

۰۰۰/۰

باور به مقصردانستن زن برای خشونت علیه او

۳۰۸/۰

۰۰۰/۰

۳۸/۰

۰۰۰/۰

۱۰۵/۰

۰۲۳/۰

۱۴۴/۰

۰۲۸/۰

۲۰۱/۰

۰۰۰/۰

سطح معنی‌داری

۰۰۰/۰

۰۰۰/۰

۰۰۰/۰

۰۰۰/۰

۰۰۰/۰

ضریب تعیین

۴5/۰

۴۷/۰

۵9/۰

۱۷/۰

۵۷/۰

 

 

جدول شمارۀ 10، ضرایب تأثیر متغیر نگرش به زن‌زنی و ابعاد چهارگانۀ آن را نشان می‌دهد. بیشترین ضریب تعیین از میان ابعاد چهارگانۀ نگرش به زن‌زنی، مربوط به بعد کمک به زنانی است که کتک می‌خورند، با میزان ضریب تعیین 59/0 و کمترین آن نیز مربوط به بعد فرد متخلف باید تنبیه شود، با ضریب تعیین 17/0 است؛ یعنی متغیرهای پژوهش، دربارۀ بعد کمک به زنانی که کتک می‌خورند، بیشترین توضیح را می‌دهد و کمترین میزان توضیح تغییرات متغیرهای پژوهش نیز مربوط به بعد فرد متخلف باید تنبیه شود، است. همچنین، این جدول نشان می‌دهد متغیر باور به مقصردانستن زن برای خشونت علیه او، در تمامی ابعاد چهارگانۀ متغیر نگرش به زن‌زنی‌، معنی‌دار است.

 

نتیجه‌

خشونت مردان علیه زنان، پدیدۀ جدیدی نیست و قدمتی دیرینه دارد؛ اما توجه به آن به‌عنوان مسئله‌ای اجتماعی، مقوله‌ای جدید است. خشونت علیه زنان، همواره در بخش بزرگی از تاریخ بشری به‌عنوان یک شیوۀ مشروع سلطۀ مردانه وجود داشته است؛ یعنی نوعی کنترل اجتماعی که به‌طور مستقیم از ساخت مردسالارانۀ جوامع برمی‌خیزد. اگرچه امروزه به‌لحاظ اجتماعی، در بسیاری از جوامع، نوعاً خشونت علیه زنان، قبیح شمرده می‌شود، با توجه به زمینه‌های تاریخی و سنتی آن، هنوز مشروعیت ایدئولوژیکی و ساختاری دارد و نهادینه شده است. پیامدهای اجتماعی و روانی خشونت علیه زنان، بسیار سهمگین است. نتایج پژوهش‌های زیادی نشان داده است خشونت مبتنی بر جنسیت، عامل اختلال‌های چندگانۀ جسمی، روحی، روانی و...است که بر زنان اثر می‌گذارد (Lane: 2016 به نقل از همت‌پور و همکاران، 1396). در تحلیل خشونت علیه زنان، نگرش، عنصر مهمی به شمار می‌رود که رفتار را هدایت می‌کند؛ بنابراین، آگاهی از نگرش به ما کمک می‌کند رفتار اشخاص را پیش‌بینی کنیم. پژوهشگران معتقدند نگرش‌ها و باورهایی که پایگاه و قدرت مردانه را تقویت می‌کنند، می‌توانند علتی برای اعمال خشونت مردان علیه زنان باشند و فرهنگ، این نگرش‌ها و باورها را شکل می‌دهد (Flood and pease: 2009 به نقل از اسماعیلی و همکاران، 1397). عمدۀ مطالعات پیشین نشان می‌دهد خشونت مردان علیه زنان، ناشی از سلطۀ مردان بر زنان و تثبیت نگرش آنها به ایده‌های مردسالارانه است. خشونت علیه زنان، نتیجۀ پدرسالاری و سلطۀ مردان در محیط‌های عمومی و خصوصی است. درواقع، نگرش‌ها و باورهای مردسالارانه، یکی از علل اساسی خشونت علیه زنان است. از این لحاظ، پژوهش حاضر و مطالعات پیشین، همسو با هم هستند.

 فمینیست‌های رادیکال، ریشه‌های خشونت علیه زنان را خواه در سطح کلان و خواه در سطح خرد، مانند خانواده در ساختار نابرابر جامعه می‌دانند و معتقدند پدرسالاری، عامل عمدۀ حاکمیت و ستم مردان علیه زنان است. برای آزمون فرضیه‌های پژوهش، متغیرهای مستقل اعتقاد به باورهای پدرسالاری شوهران، پذیرش کلیشه‌های نقش جنسی، انتظارات ناشی از نقش ازدواج، باور به مسئول‌بودن شوهر در قبال خشونتشان، باور به مقصربودن زن، برای تبیین متغیر نوع نگرش دانشجویان پسر دانشگاه مازندران به زن‌زنی، به‌عنوان متغیر وابسته بررسی شد.

فرضیه‌ای که رابطۀ مستقیم و معنی‌داری را بین اعتقاد به باورهای پدرسالاری شوهران و نوع نگرش به زن‌زنی پیش‌بینی کرده بود، تأیید شد؛ یعنی با افزایش اعتقاد به باورهای پدرسالاری، نگرش مثبت و پدرسالارانۀ دانشجویان پسر به زن‌زنی نیز افزایش می‌یابد. این یافته، مطابق با نتایج پژوهش‌های اسمیت (1990) و باتس و همکاران (2003) بوده است. آزمون این فرضیه نشان داد مردانی که بیشتر به باورهای پدرسالاری، پایبند باشند، نگرش شدید و مثبت‌تری به زن‌زنی خواهند داشت؛ یعنی هرچه اعتقاد به باورهای پدرسالاری بیشتر باشد، نگرش مثبت به زن‌زنی نیز بیشتر می‌شود و هرچه اعتقاد به باورهای پدرسالاری کمتر باشد، نگرش منفی دانشجویان پسر به زن‌زنی تشدید می‌شود. براساس دیدگاه پدرسالاری، قدرت مردان به‌علت موقعیت برتری که در اجتماع دارند، وسیله‌ای است که زنان با آن کنترل می‌شوند. مردان، قانونگذاران سنتی و صاحبان دارایی هستند که مشارکت زنان را نادیده گرفته و بدرفتاری‌های خود را به زنان برای تثبیت، تداوم و حفظ کنترلشان توجیه کرده‌اند؛ بنابراین، قدرت و کنترل، عناصری کلیدی هستند که تابعیت را در زنان جامعه پایه‌گذاری می‌کنند و وضعیت نابرابری جنسیتی موجود را مشروعیت می‌بخشند. براساس چنین نگرش و انتظارات فرهنگی، مردان به‌طور سنتی، قدرت بیشتری نسبت به زنان دارند. اگرچه زنان، معمولاً با نفوذ و ترغیب می‌توانند اعمال قدرت کنند، مردان نیز می‌توانند با خشونت، اجبار و تهدید، زنان را تحت کنترل در آورند. براساس نظریۀ پدرسالاری، پایه و اساس نظام مردسالاری، شیوه‌هایی است که در آن، روابط اجتماعی به‌طور مداوم تقویت می‌شود و مردان به‌عنوان جنس مسلط، سیطره، نفوذ و کنترلشان را بر زنان تداوم می‌بخشند. تفاوت قدرت مردان و زنان، از ویژگی‌های نظام خانوادۀ پدرسالار است. منظور از پدرسالاری، یک سیستم اجتماعی است که مردان خانواده، دارایی و سایر منابع اقتصادی را کنترل می‌کنند و تصمیم‌گیرندگان اصلی هستند. این باور که مردان، برتر از زنان هستند و زنان باید در کنترل مردان باشند و بخشی از دارایی مردان به محسوب می‌شوند، در این نظام اجتماعی ریشه دارد.

همچنین فرضیه‌ای که مبنی بر وجود رابطۀ مستقیم و معنادار بین پذیرش کلیشه‌های نقش جنسیتی و نوع نگرش به زن‌زنی بوده است، تأیید شد، یعنی هرچه میزان پذیرش کلیشه‌های نقش جنسیتی افزایش پیدا کند، نگرش مثبت دانشجویان پسر نیز به زن‌زنی افزایش می‌یابد. این یافته مطابق با نتایج پژوهش‌های سیریسون یالوک (2004)، بارت (1980) و باتس و همکاران (2003) بوده است. نتایج بررسی نشان داد مردانی که کلیشه‌های نقش جنسیتی را بیشتر پذیرفته‌اند، نگرش مثبت و پدرسالارانه‌ای به زن‌زنی داشته‌اند و مردانی که کلیشه‌های نقش جنسیتی را کمتر پذیرفته‌اند، نگرش منفی به زن‌زنی داشته‌اند. مردان و زنان در بیشتر فرهنگ‌ها، نقش‌های متفاوت دارند. نقش مردان در پیشبرد اهداف خود و چیرگی بر محیط و نقش زنان در از خود گذشتگی برای رفاه دیگران غالب است. نقش پذیرش کلیشه‌ای جنسیتی به‌طور خاص، منعکس‌کنندۀ نگرش‌ها و انتظارات سلطه‌جویانه و غالب مردان در نهادهای اجتماعی جامعه است؛ به‌عنوان مثال، به مردان، رفتارهای پرخاشگرانه آموزش داده می‌شود؛ در حالی که به زنان چنین می‌آموزند که همواره باید منفعل و مطیع باشند. نظریۀ فمینیسم رادیکال، چنین استدلال می‌کند که علت نهایی سوء استفاده از همسر و ضرب‌وجرح وی، تبعیض جنسیتی است که خود متأثر از سنت دیرین و طولانی سلطۀ مردان بر زنان است (Haj-Yahia, 2003). خشونت در خانواده‌هایی بیشتر امکان بروز دارد که در اعمال نقش‌های جنسیتی و نظم سنتی، اختلالی رخ دهد. فمینیست‌های رادیکال معتقدند جنسیت، دست‌پروردۀ اجتماع است؛ نقش‌هایی که مرد و زن در جامعه دارند، محصول جبری طبیعت آنها نیست. اینکه جنس، مبنای زیست‌شناختی دارد؛ یعنی در تفاوت پیکر پسر و دختر، تردیدی وجود ندارد؛ اما مهم، شیوۀ تربیت پسران و دختران است که چه رفتاری را متناسب با جنسیت خود بدانند و چه رفتاری را باارزش تلقی کنند؛ یعنی برخورد والدین، معلمان و به‌طور کلی، جامعه با پسران و دختران متفاوت است و از آنان رفتارهای متفاوتی را انتظار دارد. این انتظار متفاوت از رفتار دختر و پسر را بزرگسالانی که با آنها برخورد می‌کنند و نهادهایی که به آنها تعلق دارند، حمایت و تشویق می‌کنند. بر همین مبنا، هم برنامه‌های تلویزیونی و هم متن‌های روخوانی در مدارس، هر دو، محل ارائۀ الگوهای نقشی مناسب است. پسران و دخترانی که از این نقش‌ها پیروی نکنند، با تمسخر و سرزنش بزرگسالان و حتی همسالان خود روبرو می‌شوند (آبوت و همکاران، ۱۳۸۷). نقش‌های جنسیتی از روابط زنانه-مردانه تأثیر می‌گیرند و کلیشه‌های جنسیتی، موجب خشونت شوهران علیه زنان می‌شود و نظام پدرسالارانه، انتظارات جنسیتی را برای مشروع‌کردن نظم اجتماعی پدرسالارانه به کار می‌بندد.

فرضیه‌ای که مبنی بر وجود رابطۀ مستقیم و معنادار انتظارات ناشی از نقش ازدواج و نوع نگرش دانشجویان پسر به زن‌زنی بوده است، تأیید شده است؛ یعنی هرچه انتظارات نابرابر و سنتی ناشی از نقش ازدواج افزایش یابد، نگرش مثبت دانشجویان پسر دانشگاه مازندران به زن‌زنی افزایش می‌یابد. این یافته مطابق با نتایج پژوهش‌های دان (1960) و مارک وارت (1999) بوده است. نتایج نشان داد مردانی که انتظارات سنتی از نقش ازدواج داشته‌اند، نگرش پدرسالارانه و مثبت به زن‌زنی داشته‌اند و مردانی که انتظارات برابری‌خواهانه‌ای از ازدواج داشته‌اند، نگرش منفی به زن‌زنی داشته‌اند؛ به عبارتی، انتظارات ناشی از ازدواج نیز عامل دیگری بود که بیشتر مردان تمایل داشتند به سبب آن، اعمال خشونت کنند. ساختار پدرسالارانه، با خود الگوهایی از ذهنیت، قضاوت، ارزش و هنجار و رفتار را به وجود می‌آورد، انتقال می‌دهد و این امر را نهادینه می‌کند که فرمان‌دادن و درجاتی از خشونت، طبیعی و متعارف تلقی می‌شود و از زن، فرمان‌بردن و تمکین انتظار می‌رود. از زنان انتظار می‌رود وابستگی خود را به شوهرانشان حفظ، از آنان اطاعت و انتظاراتشان را برآورده کنند. علاوه بر این‌، همچنان وظیفۀ مراقبت از فرزندان و حفاظت از خانواده را نیز بر عهده گیرند (Haj-Yahia, 2003). ازدواج، نهادی است که انقیاد مستمر زنان را به‌لحاظ اقتصادی، مالی، حقوقی - سیاسی و عاطفی تضمین می‌کند. خانواده قالبی «فرهنگی» است که مردان ازطریق آن می‌خواهند نقش خود را تعیین کنند؛ زیرا خانواده را «مایملک» خود می‌دانند. مردان هستند که از روابط قدرت در درون خانواده سود می‌برند و درمقابل، برای زنان به منزلۀ داشتن منزلتی اندک است (مشیرزاده، ۱۳۸۲).

فرضیه‌ای که مبنی بر وجود رابطۀ معکوس بین باور به مسئول‌بودن شوهران در قبال خشونتشان و نوع نگرش دانشجویان پسر به زن‌زنی بوده است، تأیید شد؛ یعنی هرچه دانشجویان پسر، خود را در قبال خشونتشان بیشتر مسئول بدانند، نگرش منفی‌ آنها به زن‌زنی افزایش می‌یابد و هرچه خود را کمتر در قبال خشونتشان مسئول بدانند، نگرش مثبتشان به زن‌زنی افزایش می‌یابد. این یافته مطابق با نتایج پژوهش حاج یحیی (2003) است. حاج یحیی معتقد است مردانی که خود را کمتر مسئول رفتار خشونت‌آمیز علیه زنان بدانند، نگرش پدرسالارانه دارند. در پژوهش وی، کسانی که نگاه مردسالارانه داشتند، شوهران را کمتر، مسئول رفتار خشونت‌آمیز خود تلقی می‌کردند.

فرضیه‌ای که مبنی بر وجود رابطۀ مستقیم و معنادار بین باور به مقصردانستن زن برای خشونت علیه او و نوع نگرش به زن‌زنی بوده است، تأیید شد؛ یعنی هرچه باور دانشجویان پسر دانشگاه مازندران به مقصردانستن زن برای خشونت علیه او افزایش یابد، نگرش مثبت آنها به زن‌زنی افزایش می‌یابد. این یافته مطابق با نتایج پژوهش‌های حاج یحیی (2003) بوده است. یافته‌های این پژوهش نشان می‌دهد مردانی که زنان را برای خشونت علیه او بیشتر مقصر بدانند، نگرش مثبتی به زن‌زنی دارند و مردانی که زنان را برای خشونت علیه او کمتر مقصر بدانند نگرش منفی به زن‌زنی دارند.

این موارد را می‌توان به گرایش مردسالارانۀ فرهنگ دربارۀ مسائل مربوط به زندگی خانوادگی، روابط زناشویی و نقش‌های جنسیتی در خانواده و جامعۀ بزرگ‌تر نسبت داد. بدون توجه به تغییرات اخیر، این فرهنگ همچنان تداوم دارد و به برتری و سلطۀ شوهر بر همسر و مطیع‌بودن زن معتقد است. ارزش‌های رایج جامعه، برای زنان، مطیع و فرمان برداربودن، منفعل‌بودن و زیردستی و برای مردان، بالادستی، فرمانداربودن و اقتدار و اعمال خشونت را مناسب می‌داند. به مردان، حق استفاده از خشونت به‌عنوان یک ابزار اعمال قدرت و کنترل داده شده است؛ اما زنانی که در مقابل این خشونت‌ها واکنش نشان دهند یا از خواسته‌های نظام مردسالاری سرپیچی کنند و به آنها واکنش نشان دهند، جامعۀ مردسالار به‌شدت، آنها را سرکوب می‌کند و دربارۀ آنها رفتارهای خشونت‌آمیز اعمال می‌شود. مردسالاری فقط در محدودۀ خصوصی خانواده باقی نمی‌ماند؛ بلکه به‌عنوان نظامی خانوادگی – اجتماعی، ایدئولوژیکی و سیاسی معرفی می‌شود که در آن، مردان با به‌کارگیری زور و فشار مستقیم یا با سنت‌ها، قانون و زبان، آداب‌ورسوم، آداب معاشرت، آموزش و تقسیم کار مشخص می‌کنند که سهم زنان در جامعه چیست و به انجام‌دادن چه فعالیت‌هایی مجاز هستند و از چه فعالیت‌هایی باید دوری کنند. خشونت مردان به‌عنوان سازوکاری در نظر گرفته می‌شود که در آن، مردان خواه به‌عنوان یک گروه و خواه به‌عنوان مردان منفرد، در ساختار جامعه و خانواده بر زنان نظارت می‌کنند و بدین‌طریق، فرادستی خود را بر زنان حفظ می‌کنند؛ درنتیجه، زن‌زنی را نباید فقط نتیجۀ فرودستی زنان در جامعه در نظر گرفت؛ بلکه باید به سهم اعمال خشونت در حفظ و بقای ساختاری که فرودستی را به وجود آورده است نیز توجه داشت. فرهنگ و ساختار اجتماعی جامعۀ مردسالاری، بدرفتاری مردان با زنان را تداوم می‌بخشد و پدرسالاری، علت مستقیم زن‌زنی است. دستاورد نظری این پژوهش، به کاربست نظریۀ فمینیسم رادیکال در بررسی نگرش دانشجویان پسر به زن‌زنی مربوط می‌شود. همچنین این پژوهش نشان داد از میان پنج متغیر مدنظر، متغیر پذیرش کلیشه‌های نقش جنسیتی از بقیه مهم‌تر است و بیشتر از متغیرهای دیگر، قابلیت به‌کارگیری در تبیین نگرش دانشجویان پسر دانشگاه مازندران به زن‌زنی را دارد.

 



[1] Transitional

[2] Wife beating

1 Smith

2 Haj-Yahia

3 Ahmad et al.

[6] Haj-Yahia

[7] Lukeet al.

[8]Tauasosi

[9] Binahayati

[10] Gorgun-Baran et al.

[11] Romero et al.

[12] Ahmad et al.

[13] Patriarchy Theory

[14] De Vaus

[15] Husband patriarchal beliefs

[16]Accept the sex-role Stereotyping

[17] Sirisunyaluck

[18]Burt

[19] Bates et al.

[20] Marrige role expectation

[21] Holding husbands responsible for their violence

[22]Blaming the wife for violence against her

[23] Attitudes toward wife beating

[24] Saunderset al

[25] Justifying wife beating

[26] Wives Gain from Beatings

[27] Help Should Be Given

[28] Offender Should Be Punished

1 Collinearity

2 Correlation

[31] Vif

[32] Tolerance

[33] Part Correlation Coefficient

[34] Partial Correlation Coefficient

[35] Ziro Order

آبوت، پ. و والاس، ک. (۱۳۸۷). جامعه‌شناسی زنان. ترجمۀ: منیژه نجم عراقی. تهران: نشر نی.
احمدی، ح. (۱۳۸۴). جامعه‌شناسی انحرافات. تهران: انتشارات سمت.
اسمیت، ا. و مکی، د. (۱۳۹۲). روان‌شناسی اجتماعی. ترجمۀ: اردشیر اسدی و همکاران. تهران: نشر وانیا.
بشیریه، ح. (۱۳۸۸). جامعه‌شناسی سیاسی، چاپ هفدهم. تهران: نشر نی.
بنی‌فاطمه، ح.؛ عباس‌زاده، م.؛ علیزاده اقدم، م. و محمدپور، ن. (1397). «استرس و خشونت فیزیکی مردان علیه زنان: یک تحقیق کیفی». زن در توسعه و سیاست، د 16، ش 4، ص 581-602.
دواس، د. (۱۳۸۸). پیمایش در تحقیقات اجتماعی، ترجمۀ: هوشنگ نایبی، تهران: نشر نی.
رئیسی سرتشنیزی، ا. (۱۳۸۱). «خشونت علیه زنان و عوامل مؤثر بر آن (مطالعۀ موردی: شهرستان شهرکرد)». فصلنامۀ پژوهش زنان. ش 3، ص 45-63.
علیوردی‌نیا، ا.؛ ریاحی، م. و فرهادی، م. (۱۳۸۷). «تحلیل اجتماعی خشونت شوهران علیه زنان: آزمون تجربی دیدگاه نظری چندگانه».مسائل اجتماعی ایران، د 2، ش 2، ص 95-127.
علیوردی‌نیا، ا.؛ ریاحی، م. و اسفندیاری، ف. (۱۳۸۹). «تبیین نگرش دانشجویان دختر نسبت به خشونت علیه زنان: آزمون تجربی دیدگاه یادگیری اجتماعی». مسائل اجتماعی ایران، د 1، ش 1، ص 103-131.
علیوردی‌نیا، ا.؛ رضی، د. و آیینی، ص. (۱۳۹۲). «تبیین جامعه‌شناختی خشونت علیه زنان: آزمون تجربی نظریه‌های منابع در دسترس زنان و فمینیسم رادیکال». رفاه اجتماعی، د 49، ش 13، ص 323-358.
گولومبوک، س. و فی روش، ر. (۱۳۸۲). رشد جنسیت. ترجمۀ: مهرناز شهرآرای. تهران: نشر ققنوس.
مشیرزاده، ح. (1382). از جنبش تا نظریه، تاریخ دو قرن فمینیسم، تهران: نشر شیرازه.
محمدزاده اسماعیلی، ر.؛ قنبری‌پناه، ا. و تجلی، پ. (1397). «رابطۀ تنظیم هیجانی و عواطف مثبت و منفی مردان متأهل، با نگرش نسبت به خشونت علیه زنان (مورد مطالعه: شهر تهران)». فصلنامۀ علمی پلیس زن، د 13، ش30، ص 5-13.
همت‌پور، ب.؛ محسنی، ر. و مظاهری، ا. (1396). «شناسایی و تبیین جامعه‌شناختی خشونت علیه زنان در فضای سایبر». پژوهش‌نامۀ زنان، د 8، ش 4، ص 105-131.
یزدخواستی، ب. و شیری، ح. (۱۳۸۷). «ارزش‌های پدرسالاری و خشونت علیه زنان»، مطالعات زنان، س ۶، ش ۳، ص ۵۵-۷۹.
Ahmad, F., Riaz, S., Barata, P. and Stewart, D.E. (2004). Patriarchal beliefs and perceptions of abuse among South Asian immigrant women. Violence against Women, 10(3), 262-282.
Ahmad, J., Khan, N. and Mozumdar, A. (2019). Spousal violence against women in india: a social–ecological analysis using data from the national family health survey 2015 to 2016. The Journal of interpersonal violence. (in press).
Aliverdinia, A. and Pridemore, W.A. (2009). Women's fatalistic suicide in Iran: a partial test of Durkheim in an Islamic Republic. Violence against Women, 15(3), 307–320.
Bates, K.A., Bader, C.D., and Mencken, F.C. (2003). Family structure, power-control theory, and deviance: extending power-control theory to include alternate family forms. Western Criminology Review, 4(3), 170-190.
Binahayati, B. (2011). Perceptions and Attitudes toward Violence against Wives in West Java, Indonesia: A Dissertation Submitted to the [School of Social Welfare] State University of New York at Albany in Partial Fulfillment for the Degree of Doctor of Philosophy, Doctoral dissertation.
Burt, M.R. (1980). Cultural myths and support for rape. Journal of personality and social Psychology, 38, 217–230.
Dunn, M. (1960). Marriage role expections of adolescents. Marriage and Family Living, 22, 99-111.
Dutton, D.G. (1994). Patriarchy and wife assault: the ecological fallacy. Violence and Victims, 9(2), 167-182.
Görgün-Baran, A., Şahin-Kütük, B. and Maybek, S.D. (2016). Perception of Violence against women in the construction of patriarchy. In International Symposium on Chaos, Complexity and Leadership (pp687-700). Cham: Springer.
Haj-Yahia, M.M. (1991). Perceptions about wife-beating and the use of different conflict tactics among Arab-Palestinian engaged males in Israel, PhD Thesis. University of Minnesota.
Haj-yahia, M.M. (2003). Beliefs about wife beating among Arab men from Israel: the influence of their patriarchal ideology. Journal of Family Violence, 18(4), 193-206.
Haj-Yahia, M.M. and Schiff, M. (2007). Definitions of and beliefs about wife abuse among undergraduate students of social work. International Journal of Offender Therapy and Comparative Criminology, 51(2), 170-190.
Heise, L., Ellsberg, M. and Gottemoeller, M. (1999). Populations report ending violence against women. Center for Health and Gender Equity, 27(4), 1-44.
Jaffe, P.G., Baker, L., Dick, T., Malla, S., Mazaheri, N., and Poisson, S. (1998). Theory-Derived Explanations of Male Violence against Female Partners: Literature Update and Related Implications for Treatment and Evaluation. London: London Family Court Clinic.
Kendall-Tackett, K.A. (2007). Violence against women and the perinatal period: the impact of lifetime violence and abuse on pregnancy, postpartum, and breastfeeding. Trauma, Violence, and Abuse, 8(3), 344-353.
Luke, N., Schuler, S.R., Mai, B. T.T., Thien, P.V. and Minh, T.H. (2007). Exploring couple attributes and attitudes and marital violence in Vietnam. Violence against Women, 13(1): 5-27. 
Markwart, L.L. (1999). Differences in the marriage role expectations of post-secondary students from divorced and intact family backgrounds in accordance with family-of-origin social class, Doctoral dissertation, University of Regina.
Monder, B.R. (2017). “Panel report, IPA Congress Buenos Aires 2017: Courage to fight violence against women: Perversion of intimacy, Part ii. The International Journal of Psychoanalysis, 98(6), 1807-1811.
Nayak, M., byrne, C., Martin, M. and Abraham, A. (2003). Attitudes toward violence against women; a cross-nation study. Journal of Sex Roles, 49, 333-342.
Nuraeni, F., SM, N.N.F., Listiani, L. and Rahmawati, E. (2019). Implementation of k-means algorithm with distance of euclidean proximity in clustering cases of violence against women and children. In 2019 1st International Conference on Cybernetics and Intelligent System, (ICORIS) 1, 162-167.
afi, M., Banu, D., Alim, M.A. and Akter, S. (2003). An assessment of male attitude towards violence against women, Research and Evaluation Division. Bangladesh: Brac University Press.
Romero Mendoza, M.P., Gómez-Dantes, H., Manríquez Montiel, Q., Saldívar Hernández, G.J., Campuzano Rincón, J.C., Lozano, R. and Medina-Mora Icaza, M.E. (2018). The invisible burden of violence against girls and young women in Mexico: 1990 to 2015. Journal of interpersonal violence. (in press).
Saunders, D.G., Lynch, A.B., Grayson, M. and Linz, D. (1987). The inventory of beliefs about wife beating: the construction and initial validation of a measure of beliefs and attitudes. Violence and Victims, 2, 39–57.
Sheldon, J.P. and Parent, S.L. (2002). Clergy attitudes and attribution of balm toward female rape victims. Violence against Women, 8, 233-256.
Sirisunyaluck, B. (2004). “Understanding wife abuse in urban thailand: an integrated approach, doctoral dissertation, Mississippi State University. Department of sociology, Anthropology and Social work.
Smith, Michael, D. (1990). Patriarchal ideology and wife beating: A test of a feminist hypothesis. Violence and Victims, 5(4), 257-273.
Tam, S.Y. (2009). Conceptions and Beliefs about Spousal Abuse among Social Work Undergraduate Students in Hong Kong. China: Chinese University of Hong Kong.
Tauasosi, T. (2010). Sauaga o Tamaitai e a Latou tane I Samoa: Wife Abuse in Samoa, PhD diss., University of Hawaii at Manoa.
 
دوره 9، شماره 1 - شماره پیاپی 28
پژوهش های راهبردی مسائل اجتماعی ایران، سال نهم، شماره پیاپی 28، شماره اول، بهار 1399
فروردین 1399
صفحه 53-78
  • تاریخ دریافت: 04 اسفند 1398
  • تاریخ بازنگری: 13 خرداد 1399
  • تاریخ پذیرش: 10 تیر 1399
  • تاریخ اولین انتشار: 10 تیر 1399
  • تاریخ انتشار: 01 فروردین 1399